هواپرستیلغتنامه دهخداهواپرستی . [ هََ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) در پی هوای نفس بودن . هوس رانی : طالب زهواپرستی هندبرگشت و سوی مطالب آمد.طالب .
هواپرستلغتنامه دهخداهواپرست . [ هََ پ َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه در پی هوای نفس باشد. پیرو هوس . هواباره : گفتا چه گمان بری که مستم یا شیفته و هواپرستم . نظامی .گناه کردن پنهان به از عبادت فاش اگر خدای پرستی هواپرست مباش . <p clas
کاسه سرنگونلغتنامه دهخداکاسه سرنگون . [ س َ / س ِ س َ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )مفلس و نادار. (غیاث ). مفلس و تهیدست و آنکه چنین باشد گویند کاسه اش سرنگون شد. (آنندراج ) : حباب را نبود جز خیال پوچ بسرهواپرستی این کاسه سرنگون پیداست
نفسپرستیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات رستی، هواپرستی، شهوترانی، خوشگذرانی، هوسرانی، هوسبازی، الواطی، عشرت، هدونیسم، اپیکوریسم فقدان معنویت، مادیت شهوت، هواوهوس، هوای نفسانی، هوای نفس، شهوات بهیمی و سبعی، لذت جسمانی، لذت فیزیکی، تنعم، وفور، خوشی، افراط، عدم اعتدال فسق، فسقوفجور، بیعفتی، پرخوری، عیاشی هیزی