هیئت نمایندگیdelegationواژههای مصوب فرهنگستانگروهی با اختیارات خاص که یک دولت به مجمع یا نشست یا همایشی بینالمللی اعزام میکند
هیئت نمایندگیmission 3واژههای مصوب فرهنگستانهریک از هیئتهای دیپلماتی و مقامهای کنسولی دولت فرستنده در نزد دولت پذیرنده یا نمایندگیهای دولت فرستنده در نزد سازمانهای بینالمللی
هیئت نمایندگی دائمpermanent mission, permanent delegationواژههای مصوب فرهنگستانهیئتی که نمایندگی دائم یک دولت در نزد یک سازمان بینالمللی است
هیئت نمایندگی غیرمقیمnon-resident missionواژههای مصوب فرهنگستانهیئتی دیپلماتی که مأمور در کشور پذیرنده است، اما در آن مستقر نیست
هیئت نمایندگی مقیمresident missionواژههای مصوب فرهنگستانهیئتی دیپلماتی که رئیس آن در کشور پذیرنده مستقر است
سرنمایندهdelegate-generalواژههای مصوب فرهنگستانفردی که ریاست هیئت نمایندگی را برعهده دارد متـ . رئیس هیئت نمایندگی
رتبة دیپلماتی2diplomatic rank3, diplomatic designationواژههای مصوب فرهنگستانجایگاه یک دیپلمات در سلسلهمراتب هیئت نمایندگی
هیئتفرهنگ فارسی عمید۱. کیفیت، شکل، و صورت چیزی؛ حال؛ شکل؛ صورت.۲. عده و دستهای از مردم.۳. (نجوم) علمی که دربارۀ ستارگان بحث میکند؛ ستارهشناسی.⟨ هیئت دیپلماتیک: تمام سفیران و اعضای سفارتخانهها در پایتخت یک کشور؛ کوردیپلماتیک.⟨ هیئت منصفه: (حقوق) گروهی که طبق قانون در دادگاه حاضر شد
خوش هیئتلغتنامه دهخداخوش هیئت . [ خوَش ْ / خُش ْ هََ / هَِ ءَ ] (ص مرکب ) خوش ترکیب . با هیئت خوب . خوش شکل .
ملک هیئتلغتنامه دهخداملک هیئت . [ م َ ل َ هََ / هَِ ءَ ] (ص مرکب ) ملک شمایل . فرشته شکل . فرشته طلعت : جمشید ملک هیئت خورشید ملک هیبت یک هندسه ٔ رایش معمار همه عالم .خاقانی .
هیئتفرهنگ فارسی عمید۱. کیفیت، شکل، و صورت چیزی؛ حال؛ شکل؛ صورت.۲. عده و دستهای از مردم.۳. (نجوم) علمی که دربارۀ ستارگان بحث میکند؛ ستارهشناسی.⟨ هیئت دیپلماتیک: تمام سفیران و اعضای سفارتخانهها در پایتخت یک کشور؛ کوردیپلماتیک.⟨ هیئت منصفه: (حقوق) گروهی که طبق قانون در دادگاه حاضر شد