وئیللغتنامه دهخداوئیل . [ وَ ] (ع ص ) وَئِل . وَیْل ٌ وَئیل ، مبالغه است . (از منتهی الارب ). وَیْل ٌ وَئیل ؛ سختی بسیار. وَیْل ٌ وَئِل . (ناظم الاطباء). || (مص ) وَاءْل . رجوع به وأل شود.
روغن حلپذیرsoluble oilواژههای مصوب فرهنگستاننامیزهای پایدار از آب و روغن با غلظت بالا که در عملیات فلزکاری برای روانسازی و خنکسازی و ممانعت از خوردگی به کار میرود متـ . روغن نامیزهای emulsifying oil
ویل وئیللغتنامه دهخداویل وئیل . [ وَ لُن ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) مبالغه ٔ ویل است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ویل ویللغتنامه دهخداویل ویل . [ وَ لُن ْ وَ ی ِ ] (ع اِمرکب ) مبالغه است چون ویل وئیل و ویل وائل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ویل (صوت ، اِ) شود.
ویل وئیللغتنامه دهخداویل وئیل . [ وَ لُن ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) مبالغه ٔ ویل است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
وئللغتنامه دهخداوئل . [ وَ ءِ ] (ع ص ) وَئیل . وَیْل ٌوَئِل ؛ سختی بسیار. وَیْل ٌ وَئیل . (ناظم الاطباء).
لازملغتنامه دهخدالازم . [ زِ ] (اِخ ) نام اسپ وئیل ریاحی . || نام اسپ بشربن عمروبن رُهیب . (منتهی الارب ).
ویل وائللغتنامه دهخداویل وائل . [ وَ لُن ْ ءِ ] (ع اِ مرکب ) مبالغه است ویل را. (منتهی الارب )(اقرب الموارد). رجوع به ویل وئیل و ویل ویل شود.
ویل ویللغتنامه دهخداویل ویل . [ وَ لُن ْ وَ ی ِ ] (ع اِمرکب ) مبالغه است چون ویل وئیل و ویل وائل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ویل (صوت ، اِ) شود.
رهایشلغتنامه دهخدارهایش . [ رَ ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از رستن و یا رهیدن (ماده ٔ مضارع ره ). (از یادداشت مؤلف ). رهادن . (ناظم الاطباء). || نجات . خلاص . آزادی . خلاصی . (ناظم الاطباء) : چو ماهی به سینه درون جان توچنان می زبهر رهایش طپد. ن
تاقیقوئیللغتنامه دهخداتاقیقوئیل . (ترکی ، اِ مرکب ) تخاقوی ئیل . (فرهنگ نظام ). سال مرغ . سال یازدهم از دوره ٔ دوازده ساله ٔ ترکی . رجوع به تخاقوی ئیل شود.
روئیللغتنامه دهخداروئیل . (اِخ ) پسر یعقوب و برادر مادری یوسف . (ناظم الاطباء). نام پسر مهتر یعقوب علیه السلام نه از مادر یوسف علیه السلام . (شرفنامه ٔ منیری ). نام پسری از یعقوب و آن مصحف رویین باشد. (یادداشت مؤلف ).
دیر صموئیللغتنامه دهخدادیر صموئیل . [ دَ رِ ص َ م َ ] (اِخ ) در وادی ریان بمصر است و آن را دیرالقلمون نیز خوانند این دیر را صموئیل مقدس در قرن هفتم میلادی برپا نمود. (از الموسوعة العربیة المیسرة).
لموئیللغتنامه دهخدالموئیل . [ ] (اِخ )(به معنی مقدس خدا) اسم پادشاهی که مادرش وی را پندو اندرز همی داد (امثال سلیمان 31:1-9) و یهود را گمان چنان است که لموئیل همان سلیمان است و دیگران اورا شخص
ویل وئیللغتنامه دهخداویل وئیل . [ وَ لُن ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) مبالغه ٔ ویل است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).