وارچینلغتنامه دهخداوارچین . (اِخ ) نام محلی کنار راه اصفهان به سلطان آباد میان عباس آباد و گردنه کوخ در 24350 گزی اصفهان .
وارنلغتنامه دهخداوارن . [ رَ / رِ ] (اِ) آرنج را گویند که بندگاه ساعد و بازوست و به عربی مرفق خوانند. (برهان ). آرنج باشد. (جهانگیری ). وارنج . (ناظم الاطباء). بند میان پیش دست و بازو. (صحاح الفرس ) : زمانی دست کرده جفت رخسارزم
وارنلغتنامه دهخداوارن . [ رِ ] (اِخ ) هوارد کروسبی . روانشناس معاصر امریکایی ، استاد دانشگاه پرینستن متولد در 1867 م . و متوفی در 1934. (وبستر).
وارنلغتنامه دهخداوارن . [ رُ ] (اِخ ) ترنتیوس کنسول روم در قرن سوم ق . م . و همکار پل امیل بود. وی به سال 216ق . م . با آنیبال سردار کارتاژی در کان نبرد کرد و در آن کارزار شکست خورد.
وارنلغتنامه دهخداوارن . [ رُ ] (ص ) مخفف وارون که باژگونه باشد و به عربی عکس گویند. (برهان ). وارون . باژگونه . زیر و زبر. (ناظم الاطباء). || نحس و شوم و باژگونه . (از یادداشت مؤلف ).
وارنلغتنامه دهخداوارن . [ رَ / رِ ] (اِ) آرنج را گویند که بندگاه ساعد و بازوست و به عربی مرفق خوانند. (برهان ). آرنج باشد. (جهانگیری ). وارنج . (ناظم الاطباء). بند میان پیش دست و بازو. (صحاح الفرس ) : زمانی دست کرده جفت رخسارزم
وارنلغتنامه دهخداوارن . [ رِ ] (اِخ ) هوارد کروسبی . روانشناس معاصر امریکایی ، استاد دانشگاه پرینستن متولد در 1867 م . و متوفی در 1934. (وبستر).
وارنلغتنامه دهخداوارن . [ رُ ] (اِخ ) ترنتیوس کنسول روم در قرن سوم ق . م . و همکار پل امیل بود. وی به سال 216ق . م . با آنیبال سردار کارتاژی در کان نبرد کرد و در آن کارزار شکست خورد.
وارنلغتنامه دهخداوارن . [ رُ ] (ص ) مخفف وارون که باژگونه باشد و به عربی عکس گویند. (برهان ). وارون . باژگونه . زیر و زبر. (ناظم الاطباء). || نحس و شوم و باژگونه . (از یادداشت مؤلف ).
وارنلغتنامه دهخداوارن . [ رُ] (اِخ ) شاعر و نویسنده ٔلاتینی (27 - 116 ق . م .) متولد ردت . وی بسبب داشتن اطلاعات جامع و وسیع بزرگترین دانشمند عصر خویش بود. از آثار مهم او بجز سه کتاب درباره ٔ اقتصاد روستایی چیزی در دست نمانده
جوارنلغتنامه دهخداجوارن . [ ج ُ رِ ] (معرب ، اِ) جوارشن . مصحف جوارش . (بحر الجواهر). معرب گوارش . رجوع به جوارش شود.
کوارنلغتنامه دهخداکوارن . [ ک َ رِ ](معرب ، اِ) ج ِ کرنای لاتینی یا کرنه ٔ یونانی به معنی تاج و اکلیل . در دوره ٔ عباسیان زنان خلیفه و اعیان رجال تاجی مرصع را که بر سر می نهادند، کرن و جمع آن را کوارن می گفتند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
لوارنلغتنامه دهخدالوارن . [ رُ ] (اِخ ) نام کرسی بخش در [ ماین ] از ولایت لادان به فرانسه . دارای 44 تن سکنه .
وارنلغتنامه دهخداوارن . [ رَ / رِ ] (اِ) آرنج را گویند که بندگاه ساعد و بازوست و به عربی مرفق خوانند. (برهان ). آرنج باشد. (جهانگیری ). وارنج . (ناظم الاطباء). بند میان پیش دست و بازو. (صحاح الفرس ) : زمانی دست کرده جفت رخسارزم
وارنلغتنامه دهخداوارن . [ رِ ] (اِخ ) هوارد کروسبی . روانشناس معاصر امریکایی ، استاد دانشگاه پرینستن متولد در 1867 م . و متوفی در 1934. (وبستر).