واقیةلغتنامه دهخداواقیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث واقی است به معنی نگاهدارنده و دافع. ج ، اواقی [ در اصل وواقی است در اجتماع واوین نخستین قلب به الف شده است ] و واقیات . رجوع به واقی شود. || (مص ) نگه داشتن . (از منتهی الارب ). رجوع به وقایة و وقی شود.
پویاقهلغتنامه دهخداپویاقه . [ پ ُ ق ِ ] (اِخ ) نام کرسی «لوار علیا» از ناحیه ٔ «بریود» بفرانسه . دارای 1472 تن سکنه و راه آهن .
واقحلغتنامه دهخداواقح . [ ق ِ ] (ع ص ) سم سخت . (از اقرب الموارد). سخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شوخگین . (منتهی الارب ). || زشت . (دهار).
واقعلغتنامه دهخداواقع. [ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از وقوع . رجوع به وقوع شود. || حاصل . (اقرب الموارد). || آنکه سنگ آسیا را نقر کند. || مرغ که بر درخت باشد یا لانه گرفته باشد. (اقرب الموارد). || مرغ فرود آینده از هوا. (منتهی الارب ) (آنندراج ).- نسر واقع . رجوع به ذی
واقعیلغتنامه دهخداواقعی . [ ق ِ ] (اِخ ) ابن علی طوسی شاعری بوده است در دربار اکبرشاه و این اشعار ازوست :نه بر جبین تو از روی ناز چین پیداست که بحر حسن تو زد موج اینچنین پیداست هنوز از می نازست نشأه ای در سرز سر گرانیت ای ترک نازنین پیداست چه احتیاج به ماه نواست در شب عید<
نظارات واقيةدیکشنری عربی به فارسیعينک ايمني , عينکي که اطرافش پوشيده شده وبراي محافظت چشم بکار ميرود , عينک حفاظ دار