واپسیلغتنامه دهخداواپسی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) عقب ماندگی : قافله شد، واپسی ما ببین ای کس ما، بی کسی ما ببین . نظامی .شانی از فرهاد ومجنون واپسی دون همتی است در قطار بختیان عشق پیشاهنگ باش . شانی .
واپسیلغتنامه دهخداواپسی . [ پ َ ] (ص نسبی ) آخری . آخرین . واپسین : الهی به فریاد جانم رسی در آن دم که باشد دم واپسی .نزاری قهستانی (از دستورنامه چ روسیه ص 74).
قانون کوری ـ وایسCurie-Weiss lawواژههای مصوب فرهنگستان[ژئوفیزیک] قانونی که بیان میکند در دماهای بالاتر از دمای کوری، پذیرفتاری مغناطیسی مادة پارامغناطیسی با دمای مطلقِ بین دمای ماده و دمای کوری تناسب معکوس دارد [فیزیک] قانونی که میگوید پذیرفتاری مغناطیسی مواد پارامغناطیسی با اختلاف دمای جسم و دمای کوری نسبت عکس دارد
بُنپوشۀ بیرونیexterior base-coatواژههای مصوب فرهنگستانبُنپوشهای تکلایه که بر سطح خارجی محصولات فلزی برای افزایش مقاومت به خوردگی نشانده میشود
شستوشوی بازدارندۀ زنگrust-inhibitive washواژههای مصوب فرهنگستانایجاد پوشش تبدیلی بر روی سطح آهن پیش از رنگ کردن
پوشرنگ پایۀ رنگآمیزهtint base paintواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پوشرنگ ساختمانی که تیتانیمدیاکسید آن کمتر از پوشرنگ سفید کامل است و با یک یا چند رنگبخش دیگر آمیخته میشود تا رنگ خاصی حاصل شود
پواسیلغتنامه دهخداپواسی . (اِخ ) کرسی کانتن سَن و اُواز، از ناحیت ورسای ، در کنار رود سِن و دارای 12386 تن سکنه و آردفروشی ، دستگاه تقطیر و کارخانه های دیگر. راه آهن از آن گذرد. کلیسای رومی زیبائی بدانجاست . این شهر مولد سن لوئی است .
واپسینلغتنامه دهخداواپسین . [ پ َ ] (ص نسبی ) اخیر. آخرین . مؤخر. آخر. (السامی ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). بازپسین . متأخر. انجامین و آنچه پس از همه باشد. (آنندراج )(فرهنگ نظام ). پس . آخر. (شعوری ). آخری : واپسین دیدارش از من رفت و جانم بر اثرگر برفتی در وداعش
واپسینفرهنگ فارسی معین(پَ) (ص .) آخر، آخرین . ؛ دم ~آخرین نفس که محتضر در حال نزع کند. ؛روز ~ روز قیامت .
ادبارفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدبختی، سیهروزی، شوربختی، فلاکت، مفلوکی، نکبت، نگونبختی، واپسی، ۲. بداقبال، بیاقبال، سیهروز، مدبر، نگونبخت
واپس بودنلغتنامه دهخداواپس بودن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) عقب ماندن . دنبال ماندن : ره راست رو تا به منزل رسی تو بر ره نه ای زین قبل واپسی .سعدی (بوستان ).
قلقدیکشنری عربی به فارسیارنگ , تشويش , دل واپسي , اضطراب , انديشه , اشتياق , نگراني , ربط , بستگي , بابت , مربوط بودن به , دلواپس کردن , نگران بودن , اهميت داشتن , انديشناکي , انديشناک کردن يابودن , نگران کردن , اذيت کردن , بستوه اوردن , دلواپسي
واپسینلغتنامه دهخداواپسین . [ پ َ ] (ص نسبی ) اخیر. آخرین . مؤخر. آخر. (السامی ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). بازپسین . متأخر. انجامین و آنچه پس از همه باشد. (آنندراج )(فرهنگ نظام ). پس . آخر. (شعوری ). آخری : واپسین دیدارش از من رفت و جانم بر اثرگر برفتی در وداعش
دل واپسیلغتنامه دهخدادل واپسی . [ دِ پ َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت دل واپس . نگرانی و انتظار. (ناظم الاطباء). نگرانی از فوت چیزی یا پیش آمد بدی . (از فرهنگ عوام ). اضطراب خاطر. تعلق خاطر. چون کسی سفر کند و پای بند محبت عیال و اطفال باشد، گوید: می روم لکن دل واپسی دارم از این رو بی قرارم . (آنند
دلواپسیفرهنگ فارسی عمیدنگرانی؛ تشویش: ◻︎ چه فارغند ز دلواپسی عزیزانی / که دل به عشوۀ زیبای بیوفا ندهند (صائب: لغتنامه: دلواپسی).
بی دل واپسیلغتنامه دهخدابی دل واپسی . [ دِ پ َ ] (ق مرکب ) (از: بی + دل + وا+ پس + ی ) بدون نگرانی . بدون تشویش . بدون اضطراب .
دلواپسیدیکشنری فارسی به انگلیسیalarm, anxiety, apprehension, care, concern, disquiet, fear, foreboding, inquietude, oppression, presentiment, qualm, solicitude, stew, suspense, sweat, tension, trouble, worriment, worry