واگذارلغتنامه دهخداواگذار. [ گ ُ] (اِمص مرکب ) ترک . تسلیم . تفویض . (ناظم الاطباء).- واگذار شدن ؛ تفویض شدن . (ناظم الاطباء).
وادارلغتنامه دهخداوادار. (اِمص مرکب ) برانگیختن . بر کاری داشتن . تشویق . || بازایستاده شدن است از رفتار. (آنندراج از فرهنگ ترکتازان ). || بازداشت . منع. نهی . || حفظ. (ناظم الاطباء).
وادارفرهنگ فارسی عمیدویژگی آن که به کاری واداشتهشده.⟨ وادار کردن: (مصدر متعدی)۱. کسی را به کاری برانگیختن؛ تحریک کردن.۲. مجبور کردن.
واگذاردنلغتنامه دهخداواگذاردن . [ گ ُ دَ] (مص مرکب ) واگذار کردن . تسلیم کردن . || ترک گفتن . فروگذار کردن : یا فروگذاشت کنم یا واگذارم چیزی را از آنها که بر نفس خود پیمان گرفته ام ... ایمان نیاورده ام به قرآن بزرگ . (تاریخ بیهقی ص 318). |
واگذاردنیلغتنامه دهخداواگذاردنی . [ گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) وانهادنی . بازگذاشتنی . واگذاشتنی . رها کردنی . ترک گفتنی . تسلیم کردنی . قابل واگذاردن . رجوع به واگذاردن شود.
واگذاردهلغتنامه دهخداواگذارده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) واگذاشته . واگذار کرده شده . واگذار شده . تسلیم شده . تفویض شده . که به دیگری محول و واگذار شده است .
واگذارندهلغتنامه دهخداواگذارنده . [ گ ُ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) واگذارکننده . که واگذارد. که واگذار کند. که به دیگری تفویض کند. تسلیم کننده . || دراصطلاح بانکی ، کسی که چیزی را می فروشد و به دیگری می دهد . (لغات فرهنگستان ).
واگذاریلغتنامه دهخداواگذاری . [گ ُ ] (حامص مرکب ) تفویض . تسلیم . (ناظم الاطباء). || ترک . طرح . (یادداشت مؤلف ). || (ص نسبی ) واگذارشده . تسلیم شده . منتقل شده . داده شده .- املاک واگذاری ؛ که مالک آن را به دیگری تسلیم کرده و تحویل داده است .
واگذار کردنلغتنامه دهخداواگذار کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) واگذار نمودن . تفویض کردن . تسلیم کردن . (ناظم الاطباء). سپردن . تحویل دادن . انتقال دادن ملکی یا مالی را به کسی : خانه را به او واگذار کردم . || ترک کردن . (ناظم الاطباء). رها کردن . یله کردن . دست برداشتن از چیزی . || سپردن . حواله کر
واگذاردنلغتنامه دهخداواگذاردن . [ گ ُ دَ] (مص مرکب ) واگذار کردن . تسلیم کردن . || ترک گفتن . فروگذار کردن : یا فروگذاشت کنم یا واگذارم چیزی را از آنها که بر نفس خود پیمان گرفته ام ... ایمان نیاورده ام به قرآن بزرگ . (تاریخ بیهقی ص 318). |
واگذاردنیلغتنامه دهخداواگذاردنی . [ گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) وانهادنی . بازگذاشتنی . واگذاشتنی . رها کردنی . ترک گفتنی . تسلیم کردنی . قابل واگذاردن . رجوع به واگذاردن شود.
واگذاردهلغتنامه دهخداواگذارده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) واگذاشته . واگذار کرده شده . واگذار شده . تسلیم شده . تفویض شده . که به دیگری محول و واگذار شده است .
واگذارندهلغتنامه دهخداواگذارنده . [ گ ُ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) واگذارکننده . که واگذارد. که واگذار کند. که به دیگری تفویض کند. تسلیم کننده . || دراصطلاح بانکی ، کسی که چیزی را می فروشد و به دیگری می دهد . (لغات فرهنگستان ).