روال وقفهگردانیinterrupt handling routineواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از نرمافزار سامانۀ عامل که عمل وقفهگردانی را انجام میدهد
وقفةلغتنامه دهخداوقفة. [ وَ ف َ ] (ع اِ) پی که بر کمان پیچند. || پی بالای گرده ٔ علیا. هما وقفتان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || ایست . درنگ . مکث . توقف : چه یوسف شربتی در دلو خورده چه یونس وقفه ای در حوت کرده . نظامی .</p
وقیفةلغتنامه دهخداوقیفة. [ وَ ف َ ] (ع اِ) بز کوهی که در پناه سنگی ایستاده باشد از بیم سگان و فرودآمدن نتواند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
وقفةدیکشنری عربی به فارسیمطرح کردن , گذاردن , قراردادن , اقامه کردن , ژست گرفتن , وانمود شدن , قيافه گرفتن , وضع , حالت , ژست , قيافه گيري براي عکسبرداري , )سوال پيچ کردن باسلوال گير انداختن
روال وقفهگردانیinterrupt handling routineواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از نرمافزار سامانۀ عامل که عمل وقفهگردانی را انجام میدهد
روال وقفهگردانیinterrupt handling routineواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از نرمافزار سامانۀ عامل که عمل وقفهگردانی را انجام میدهد