ژیگولتلغتنامه دهخداژیگولت . [ گ ُ ل ِ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) تأنیث ژیگولو. زن ِ خودآراکه پیوسته در لهو و لعب و مجالس رقص وقت بگذراند.
گولتلغتنامه دهخداگولت . [ ل ِ ] (اِخ ) شهری است در تونس ، بندر تجارتی و ماهیگیری است و 26300 تن جمعیت دارد.
ولدلغتنامه دهخداولد. [ وُ ] (ع اِ) فرزند. || ج ِ وَلَد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ج ِ وَلود. (منتهی الارب ). رجوع به ولود شود.
ولتلغتنامه دهخداولت . [ وَ ] (ع مص ) کم کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). نقصان کردن . (المصادر زوزنی ). || (اِمص ) کمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).