وقارلغتنامه دهخداوقار. [ وَ ] (ع مص ) وقارة. آهسته و بردبار گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به آرام شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || (اِمص ) آهستگی و بردباری . (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء)
وکائرلغتنامه دهخداوکائر. [ وَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ وکیرة، به معنی مهمانی بنای نو. (مهذب الاسماء). رجوع به وکیرة شود.
وقاردیکشنری فارسی به انگلیسیaplomb, classiness, composure, dignity, elevation, grace, gracefulness, gravity, poise, repose, reserves, sedateness, soberness, sobriety, solemnity
جوکارلغتنامه دهخداجوکار. [ ج َ / جُو ] (نف مرکب ) جوکارنده . کشت کننده ٔ جو : بر این قولت ای خواجه این بس گواکه جوکار جز جو همی نَدْرَوَد.ناصرخسرو.
رفوکارلغتنامه دهخدارفوکار. [ رَ / رُ ] (ص مرکب ) رفوگر. (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ رازی ). رجوع به رفوگر و رفوکاری شود.
روکارلغتنامه دهخداروکار. (اِ مرکب ) مقابل توکار، در بنایی و نقاشی و راهسازی و سیم کشی . (از یادداشت بخط مؤلف ). روی بنا. نمای عمارت . (فرهنگ فارسی معین ).
شوکارلغتنامه دهخداشوکار.[ ش َ / شُو ] (ص مرکب ) که در شب کار کند. شبکار. (ناظم الاطباء). رجوع به شبکار شود. || مبدل شبکار که شب دزد باشد. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
سان لوکارلغتنامه دهخداسان لوکار. (اِخ ) شهر و بندری است از اسپانیا در ایالت قادس دارای 35400 تن سکنه .کلمب سومین مسافرت خود را از آنجا شروع کرده است .