گوکجهلغتنامه دهخداگوکجه . [ گ ُ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان ، بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس . در 19000گزی شمال خاوری کلاله واقع است . در دشت و هوای آن معتدل ، سکنه ٔ آن 290 تن است . آب آن از رودخانه ٔ زاو و محصول آن بر
وکزةدیکشنری عربی به فارسیباارنج زدن , سقلمه , اشاره کردن , سيخونک , ضربت با چيز نوک تيز , فشار با نوک انگشت , حرکت , سکه , سکه زدن , فضولي در کار ديگران , سيخ زدن , بهم زدن , هل دادن , سقلمه زدن , کنجکاوي کردن , بهم زدن اتش بخاري (با سيخ) , زدن , اماس
وَکَزَهُفرهنگ واژگان قرآنبا تمامي كف دست به اوزد(کلمه وکز به معناي طعن و دفع و زدن با تمامي کف دست ميباشد )
کوکزیلغتنامه دهخداکوکزی . [ کُک ْ ] (اِخ ) میشل وان . نقاش فلاماندی (1497 یا 1499-1592 م .). شاگرد «برنارد وان اورلی » و مجذوب رافائیل بود و به همین علت به ایتالیا رفت و در سال <span class="hl
راکوکزیلغتنامه دهخداراکوکزی . [ کُک ْ ] (اِخ ) نام خانواده ٔ معروفی در مجارستان بوده است . رجوع به راگوچکی شود.