جک بارگیریloading jackواژههای مصوب فرهنگستانجکی که بعد از استقرار ماشین بارزن برای ثابت نگه داشتن آن باز میشود و بر روی زمین قرار میگیرد
واماندگی جکjack stallواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن بار آئرودینامیکی وارد بر سطح بر نیروی فعالگر غلبه میکند
زقیلغتنامه دهخدازقی . [ زَق ْی ْ ] (ع مص ) بانگ کردن کوف . (تاج المصادر بیهقی ). || بانگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
یزکیلغتنامه دهخدایزکی . [ ی َ زَ ] (حامص ) صفت و شغل یزک . طلایه داری . پیشقراولی سپاه و لشکر. (یادداشت مؤلف ).- یزکی کردن (یا نمودن ) ؛ طلایه داری لشکر کردن :خواجه دانم که پیش فوج سخاش موج دریا همی کند یزکی .
یزکفرهنگ فارسی عمیدجلودار؛ پیشرو سپاه؛ پیشتاز لشکر؛ مقدمۀ لشکر؛ پیشقراول: ◻︎ سعدیا لشکر سلطان غمش ملک وجود / هم بگیرد که دمادم یزکی میآید (سعدی۲: ۴۴۹)، ◻︎ حذر کار مردان کارآگهاست / یزک سد رویین لشکرگهاست (سعدی۱: ۷۶).
تلخ جوانلغتنامه دهخداتلخ جوان . [ ت َ ج َ ] (اِ مرکب ) زهر و سم و مرگ . (ناظم الاطباء). و در بیت زیر از نظامی مقصود، زَهرِه کیسه ٔ صفراست : تلخ جوانی یزکی در شکارزیرتر از وی سیهی دُردخوار. نظامی .رجوع به تلخ خوان و رجوع به مخزن الاسرار
دردخوارلغتنامه دهخدادردخوار. [ دُ خوا / خا ] (نف مرکب ) دردخوارنده . دردآشام . دردنوش . که دردخورد. شرابخوار. شرابخوار قهار. || کنایه از مردم فقیر و دون و فرومایه . (برهان ) (آنندراج ) : تلخ جوانی یزکی در شکارزیرتر از وی سیهی دردخ
خطواتلغتنامه دهخداخطوات . [ خ ُ طُ ] (ع اِ) ج ِ خُطوَة و خَطوَة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (ترجمان علامه جرجانی ) : یا ایها الناس کلوا مما فی الارض حلالاً طیباً و لاتتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین . (قرآن 168/2</sp