زقملغتنامه دهخدازقم . [ زَ ] (ع مص ) خوردن و فروبردن به گلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || طعام زقوم خوردن (والفعل من نصر). (ناظم الاطباء). رجوع به تزغیم شود.
زکملغتنامه دهخدازکم .[ زَ ] (ع مص ) بیمار زکام گردانیدن کسی را. || پر کردن مشک را. || انداختن نطفه را. || زکام زده گردیدن (مجهولاً). (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
جقمیلغتنامه دهخداجقمی . [ ] (اِخ ) ... شارقة. سفیر پادشاه راغون بود. رجوع به الحلل السندسیه فی الاخبار و الاَّثار الاندلسیه ج 2 ص 307 و 322 شود.