يُفْتَرَىٰفرهنگ واژگان قرآنبه دروغ بافته شده است- افتراء زده شده است ( افک به معناي گرداندن هر چيزي است از صورت اصليش ، و لذا به دروغ هم افک مي گويند)
فطریلغتنامه دهخدافطری . [ ف ِ ری ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به فطرت . اصلی . ذاتی . طبیعی . خلقی . (غیاث ). جبلی . گهری . گوهری . طبعی . ذاتی . خلقی . (از یادداشتهای مؤلف ). || منسوب به فطر. مربوط به فطر. فطریة. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فطریة شود.
فطريدیکشنری عربی به فارسیقارچي , اسفنجي , درون زاد , ذاتي , فطري , جبلي , مادرزاد , طبيعي , لا ينفک , اصلي , داخلي , دروني , چسبنده , غريزي
فطریدیکشنری فارسی به انگلیسیinborn, inbred, ingrown, inherent, innate, internal, native, natural, primeval, unstudied, untaught, visceral