پاتلغتنامه دهخداپات . (اِ) اورنگ . سریر. تخت . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان ). || نوعی از زیان و باختن در شطرنج از قبیل لات و مات . نماندن بهره برای حریف شطرنج و بازنده شدن او.
هت هتلغتنامه دهخداهت هت . [ هََ هََ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان شتررا بر آب زجر کنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). صوتی است که بدان شتر را به سوی آب رانند. (اقرب الموارد). اذا وقف البعیر علی الردهة فلاتقل له هت هت ، مثلی است که برای ترک اصرار در پند و اندرز در مورد کسی که هوش وی آشکار
پاتابهلغتنامه دهخداپاتابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) پاپیچ . چیزی که پیاده روان به پا پیچند. پالیک . بادیج .- پاتابه باز کردن در جائی ؛ رحل اقامت افکندن در آنجا. اِلقاء عصا. القاء جران .- امثال : <sp
پاتابهلغتنامه دهخداپاتابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) پاپیچ . چیزی که پیاده روان به پا پیچند. پالیک . بادیج .- پاتابه باز کردن در جائی ؛ رحل اقامت افکندن در آنجا. اِلقاء عصا. القاء جران .- امثال : <sp
پاتابه فروشلغتنامه دهخداپاتابه فروش . [ ب َ / ب ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ پاتابه و مچ پیچ . لوّاف . (مهذب الاسماء).
پاتارنلغتنامه دهخداپاتارن . [ رَ ] (اِخ ) نامی است که در قرون وسطی در اروپا خاصه در ایتالیای شمالی به اعضاء فرق مخالفین کلیسا و اهل ردّه میدادند.
پاترولغتنامه دهخداپاترو. (اِخ ) اُلیویه . وکیل دعاوی فرانسوی از دوستان بوالو. او بشکرانه ٔ عضویت آکادمی فرانسه خطابه ای بدانجا ایراد کرد و خطابه ٔ او مورد توجه دیگر اعضاء شد و این رسم بعد از آن جاری گردید. مولد وی بسال 1604م . مطابق با <span class="hl" dir="lt
پاتالی پوترالغتنامه دهخداپاتالی پوترا. (اِخ ) شهری در هندوستان پایتخت سلسله ٔ ماگادها و از قرن سوم پیش از میلاد مسیح تا قرن پنجم میلادی کرسی مذهبی پیروان بودا بود و امروز آن را پاتنا گویند و آن شهری بسیار قدیم است . این شهر در آغاز دهی کوچک بنام کوسوماپورا بود و بدست یکی از سلاطین سلسله ٔ ماگادها موس
چپاتلغتنامه دهخداچپات . [ چ َ / چ َپ ْ پا ] (اِ) طپانچه را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). سیلی . (ناظم الاطباء).
روپاتلغتنامه دهخداروپات . (اِخ ) نام جزیره ای است در شرق جزیره ٔ بزرگ سوماترا، و بسبب پستی و باتلاقی بودن خالی از سکنه است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
ساتروپاتلغتنامه دهخداساتروپات . [ رُ ] (اِخ ) نام یکی از سرداران داریوش سوم است که در جنگ اسکندر مقدونی شرکت داشت . و ظاهراً این کلمه مصحف شترپت است . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1370 شود.
ده کوه پاتلغتنامه دهخداده کوه پات . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در 11هزارگزی باختر قلعه کلات مرکز دهستان . دارای 100 تن سکنه می باشد. آب آن از چشمه تأمین می شود. ساکنین از طایفه
لات و پاتلغتنامه دهخدالات وپات . [ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) سخت بی چیز و فقیر. لات و لوت . || بتمامه باز. لات ِ لات .- درها را لات و پات گذاشتن ؛درهائی را که بایستی بست همه را بازگذاشتن .- لات و پات کردن درها را ؛ گشادن همه ٔ آنها را آنگاه