پاترسلغتنامه دهخداپاترس . [ ت َ ] (اِ مرکب ) تخویف طفل و عبد و اَم-ه برای بازداشتن آنان از اعمال بد یا واداشتن به کار نیک ، و با رفتن صرف شود (پات-رس رفت-ن ).
پاترسفرهنگ فارسی معین(تَ) (اِمر.) ترساندن اطفال و زیردستان برای بازداشتن از کاری یا واداشتن به کاری ، پاترسک .
حترشلغتنامه دهخداحترش . [ ح ِ رِ ] (اِخ ) جدی جاهلی . بنوحترش . بطنی از بنی عقیل و ایشان را حتارشه هم گویند. (منتهی الارب ).
پاتریسلغتنامه دهخداپاتریس . (اِ) عنوان مشاورین محرم امپراتوران روم . این رتبه که مادام العمری بود بعهد قسطنطین ایجاد شد.
پاترسکلغتنامه دهخداپاترسک . [ ت َ س َ ] (اِ مرکب ) پاترس . با رفتن صرف شود و پاترسک رفتن بمعنی تهدید کردن اطفال و زیردستان است .
پاترسنلغتنامه دهخداپاترسن . [ ت ِ س ُ ] (اِخ ) شهری است در اتازونی واقع در ایالت نیوجرزی دارای 145000 تن سکنه و صنعت ابریشم بافی دارد.
پاترسکلغتنامه دهخداپاترسک . [ ت َ س َ ] (اِ مرکب ) پاترس . با رفتن صرف شود و پاترسک رفتن بمعنی تهدید کردن اطفال و زیردستان است .
پاترسنلغتنامه دهخداپاترسن . [ ت ِ س ُ ] (اِخ ) شهری است در اتازونی واقع در ایالت نیوجرزی دارای 145000 تن سکنه و صنعت ابریشم بافی دارد.