بادافرالغتنامه دهخدابادافرا. [ اَ ] (اِ مرکب ) جزای فعل بد را گویند مقابل پاداش . رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 149 برگ ب شود. مکافات و عقوبت و انتقام . (ناظم الاطباء). سزا. رجوع به بادافراش ، بادآفراه ، باداشن ، پاداشن ، باداش ،
سپوزگارلغتنامه دهخداسپوزگار. [ س ِ / س َ / س ُ ] (ص مرکب ) (از: سپوز + گار، پسوند مبالغه ) آنکه کارها را پس اندازد و تأخیر کند. (برهان ). سست و کاهل و کسی که کاری را بتأخیر کند و بازپس اندازد. (ناظم الاطباء) :
بادافراشلغتنامه دهخدابادافراش . [ اَ ] (اِ مرکب ) صاحب فرهنگ شعوری این ترکیب رابدین معنی آورده است : ضد پاداش و جزای بد و عقوبت که بادافراه هم گویند و شعر بی وزنی از شمس فخری نقل کرده است . رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 168 برگ ب ش