حدانلغتنامه دهخداحدان . [ ح َدْ دا ] (اِخ ) ابن شمس بن عمروبن غنم . از طائفه ٔ أزدشنوءة، از بنی قحطان . جدی است جاهلی . ضبیرةبن شیبان از فرزندان او است . (معجم البلدان ) (اعلام زرکلی ص 214 از نهایة الارب صص 191-<span class="
حداگانلغتنامه دهخداحداگان . [ ح َ ] (اِخ )ده کوچکی است از دهستان ایراندگان بخش خاش شهرستان زاهدان در 71 هزارگزی جنوب خاش و 21هزارگزی خاوری شوسه ٔ ایرانشهر به خاش . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).<
پادگانلغتنامه دهخداپادگان .[ دِ ] (اِ مرکب ) گروهی از سربازان که در مکانی جای گزیده و بحفظ و نگاهبانی آن گماشته شده باشند. (فرهنگستان ). و آنرا پیشتر از این ساخلو میگفتند. و پاد بمعنی محافظت و نگاهبانی است . رجوع به بادگان شود.
پادگانفرهنگ فارسی عمید۱. گروهی از سربازان که در یک محل متوقف و مٲمور نگهبانی آن محل باشند؛ ساخلو.۲. محلی که این گروه در آن مستقر میشوند.
پادگانلغتنامه دهخداپادگان .[ دِ ] (اِ مرکب ) گروهی از سربازان که در مکانی جای گزیده و بحفظ و نگاهبانی آن گماشته شده باشند. (فرهنگستان ). و آنرا پیشتر از این ساخلو میگفتند. و پاد بمعنی محافظت و نگاهبانی است . رجوع به بادگان شود.
پادگانفرهنگ فارسی عمید۱. گروهی از سربازان که در یک محل متوقف و مٲمور نگهبانی آن محل باشند؛ ساخلو.۲. محلی که این گروه در آن مستقر میشوند.