اردوشلغتنامه دهخدااردوش . [ اَ ] (اِخ ) از لغات برساخته ٔ دساتیری است و آنرا در فرهنگ دساتیر ((اسم جرم فلک قمر)) دانسته اند.
اردیشلغتنامه دهخدااردیش . [ ] (اِخ ) موضعی است در مغولستان . رجوع به حبط ج 2 ص 8 و ص 24 (آب اردیش ) شود.
اردشلغتنامه دهخدااردش . [ اَ رَ دُ ] (اِ) نام مقدار معینی است از گناهان بزعم فارسیان . (برهان قاطع) (آنندراج ).
اردشلغتنامه دهخدااردش . [ اَ دَ ] (اِخ ) شهریست قدیم به ارمنستان و پایتخت آن . موقع وی بر کنار نهر الرس بمسافت 68 میلی جنوب شرقی اریوان و آنرا ارضاشاش والی ارمینیه ٔ کبری 187 ق . م . بنا کرد و سپس شهر بسوخت و باز بنا شد و آنگ
اردشلغتنامه دهخدااردش . [ اَ دِ ] (اِخ ) (رود...) رودیست به فرانسه بطول 112 هزارگز. منبع آن سِوِن ّ است و برود رُن ریزد.
يَخْصِفَانِفرهنگ واژگان قرآنآن دو مي چسباندند (خصف به معناي جمع کردن و منضم بهم نمودن است ، و از همين جهت پارهدوز را خاصف النعل ميگويند ، چون پارهدوز پارههاي کفش را که از هم جدا شده جمع نموده و بهم منضم ساخته به صورت اولش در ميآورد.)
کفشدوزفرهنگ مترادف و متضادارسیدوز، پارهدوز، پوتیندوز، پینهدوز، چکمهدوز، خفاف، کفاش، کفشدوز، گیوهدوز، لاخهدوز، ملکیدوز، موزهدوز