خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پینه دوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پینه دوز
/pineduz/
معنی
۱. کسی که پیشهاش پینه کردن کفشهای پاره و کهنه است؛ پارهدوز؛ لاخهدوز: ◻︎ گر به غریبی رود از شهر خویش / سختی و محنت نبرد پینهدوز (سعدی: ۱۲۱).
۲. (اسم) (زیستشناسی) حشرۀ کوچک سرخرنگ با چهار بال که دو بال ضخیم آن بر روی دو بال نازک قرار دارد و از شتههای درختان تغذیه میکند؛ کفشدوز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
cobbler, shoemaker
-
جستوجوی دقیق
-
پینه دوز
لغتنامه دهخدا
پینه دوز. [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) پاره دوز. آنکه کفشهای دریده رادرپی کند. که کفشهای کهنه را اصلاح کند. آنکه بر کفشهای دریده رقعه دوزد. کسی که پارچه بر کفش و جامه و خرقه و امثال آن دوزد. (غیاث ). رقعه دوز : آن پسر پینه دوز شب همه شب تا بروز...
-
پینه دوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) pineduz ۱. کسی که پیشهاش پینه کردن کفشهای پاره و کهنه است؛ پارهدوز؛ لاخهدوز: ◻︎ گر به غریبی رود از شهر خویش / سختی و محنت نبرد پینهدوز (سعدی: ۱۲۱).۲. (اسم) (زیستشناسی) حشرۀ کوچک سرخرنگ با چهار بال که دو بال ضخیم آن بر روی دو ب...
-
پینه دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ا.) حشرة کوچکی که بر پشت سرخ رنگ آن خال های سفید دارد، روی درخت زندگی می کند و از شتة آن تغذیه می کند. کفش دوزک هم گویند.
-
پینه دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) پاره دوز، کسی که کفش های کهنه و پاره را می دوزد.
-
پینه دوز
لهجه و گویش تهرانی
تعمیرگر کفش،پاره دوز
-
پینه دوز
دیکشنری فارسی به انگلیسی
cobbler, shoemaker
-
پینه دوز
دیکشنری فارسی به عربی
اسکافي
-
واژههای مشابه
-
پینَه
لهجه و گویش بختیاری
pina پونه.
-
پینَه
لهجه و گویش دزفولی
پوست دور دانه گندم و برنج که جدا می شود
-
پینه انداختن
لغتنامه دهخدا
پینه انداختن . [ ن َ / ن ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) پینه کردن . وصله کردن . درپی زدن .
-
پینه برآوردن
لغتنامه دهخدا
پینه برآوردن . [ ن َ / ن ِ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) تولید شدن پینه و شوخ و کبره . رجوع به پینه شود.
-
پینه بستن
لغتنامه دهخدا
پینه بستن . [ ن َ / ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) سخت شدن پوست دست و پای و زانو یاپیشانی آدمی از بسیاری کار یا رفتن و یا سجده کردن و ستبر شدن زانو یا سینه ٔ شتر بعلت سائیدگی بزمین . کوره بستن . کبره بستن . رجوع به پینه شود : پینه بسته ست جفته ٔ هردوبس که ...
-
پینه زدن
لغتنامه دهخدا
پینه زدن . [ ن َ / ن ِ زَدَ ] (مص مرکب ) وصله کردن . رقعه دوختن : دلق صد رنگ نماید بنظر مردم رابس که عشاق تو بر جامه ٔ... پینه زنند. علی خراسانی (از آنندراج ).|| سخت شدن پوست پای از بسیار رفتن .
-
پینه ارم
لغتنامه دهخدا
پینه ارم . [ ن َ اَ رَ ] (اِخ ) نام موضعی به سوادکوه مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 116).