پاره خوار

پاره خوار

لغت‌نامه دهخدا

پاره خوار. [ رَ / رِ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکس که پاره ستاند. آنکس که رشوت گیرد. رشوت خوار : فیل بچه میخوری ای پاره خوارهم برآرد خصم فیل از تو دمار.مولوی .

پاره خوار

فرهنگ فارسی عمید

(صفت فاعلی) [قدیمی] pārexār رشوه‌خوار؛ رشوه‌گیر.

پاره خوار

فرهنگ فارسی معین

( ~. خا) (ص فا.) آن که رشوه گیرد.

پاره پوره،پاره پاره،

لهجه و گویش تهرانی

ژنده،مندرس،شندره

پاره پاره

لغت‌نامه دهخدا

پاره پاره . [ رَ / رِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) به قطعات بسیار جدا و مقسّم شده . بسیار جای از هم دریده . پاره پار. پارپار. ریش ریش . تکّه تکّه . ممزوق . ممزّق . پارچه پارچه . شاخ شاخ . لت لت . لخت لخت . جذاذ. قطعه قطعه . از همه جا دریده : کون چودفنوک پاره ...

fractus

پاره‌پاره

واژه‌های مصوّب فرهنگستان

[علوم جَوّ] ابری به شکل پاره‌های نامنظم که به‌وضوح دارای نمادی ژنده است؛ این اصطلاح فقط در مورد ابرهای پوشنی و کومه‌ای به کار می‌رود

پاره پاره

فرهنگ فارسی معین

( ~. ~.) (ص مر.) 1 - از همه جا دریده ، قطعه قطعه ، تکه تکه . 2 - (ق .) اندک اندک ، رفته رفته ، کم کم .

پاره پاره

دیکشنری فارسی به عربی

إرْباً إرباً

مقاومت پاره شدگي

مهندسی منابع طبیعی

tearing strength

پاره پاره زاده

لغت‌نامه دهخدا

پاره پاره زاده . [ رَ رَ دَ / دِ ] (اِخ ) مولی احمد... وفات او بسال 928 هَ . ق . بود. او راست تاریخ آل عثمان نظماً در بحر شاهنامه .

پاره پاره کردن

فرهنگ فارسی معین

( ~. ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - از همه جا دریدن ، پارچه پارچه کردن . 2 - به قطعات جدا تقسیم کردن ، بخش بخش کردن .

پاره پاره شدگی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

segmentation

پاره پاره کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

fragment, lacerate, worry

پاره پاره کردن

دیکشنری فارسی به عربی

حلل