پدرانلغتنامه دهخداپدران . [ پ ِ دَ ] (اِ) نیاکان . اجداد. آباء. اسلاف : اگر ایدونکه بکشتن نَمُرند این پسران آن خورشید و قمر باشند این جانوران ز آن کجا نیست مه روشن و خورشید مُران به نسب باز شوند این پسران با پدران وگر ایدونکه بباشند ز پشت دگران ا
زهکش سنگریزهایFrench drain, rubble drain, stone drainواژههای مصوب فرهنگستانگودالی نسبتاً کمعمق برای جمعآوری آبهای سطحی که در آن لولهای سفالی با اتصالات باز یا لولههای بتنی متخلخل آب را به بستری از سنگریزههایی که گرداگرد لولهها پشتهریزی شدهاند میرساند
زهکش خاکیland drain, field drainواژههای مصوب فرهنگستانلولههای سفالی با اتصال لببهلب و طرح جناغی با عمق 300 تا 600 میلیمتر از سطح زهکشی برای تخلیۀ آب
دارکاست تجاریcommercial drain, commodity drain, removalواژههای مصوب فرهنگستانکاهش موجودی داری که ارزش تجاری دارد
درانلغتنامه دهخدادران . [ دَ / دَرْ را ] (نف ) صفت بیان حالت از دریدن . درنده . در حال دریدن : و آن یکی همچو ببر درانا. عبید زاکانی .- جامه دران ؛ چاک زنان در جامه <span class=
پدراندرلغتنامه دهخداپدراندر. [پ ِ دَ اَ دَ ] (اِ مرکب ) پدندر. شوهرمادر. ناپدری . شوی مادر. (فرهنگ اسدی نسخه ٔ آقای نخجوانی ). راب ّ.
پدرانهلغتنامه دهخداپدرانه . [ پ ِ دَ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مانند پدر. درخور پدر. چون پدر. منسوب به پدر : در نهان سوی ما [ مسعود ] پیغام فرستاد [ حاجب ] که امروز البته روی گفت نیست ...و ما آن نصیحت پدرانه قبول کردیم . (تاریخ بیهق
پدراندرلغتنامه دهخداپدراندر. [پ ِ دَ اَ دَ ] (اِ مرکب ) پدندر. شوهرمادر. ناپدری . شوی مادر. (فرهنگ اسدی نسخه ٔ آقای نخجوانی ). راب ّ.
پدرانهلغتنامه دهخداپدرانه . [ پ ِ دَ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مانند پدر. درخور پدر. چون پدر. منسوب به پدر : در نهان سوی ما [ مسعود ] پیغام فرستاد [ حاجب ] که امروز البته روی گفت نیست ...و ما آن نصیحت پدرانه قبول کردیم . (تاریخ بیهق