پیراحمدلغتنامه دهخداپیراحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اتابک پشنگ بن سلغرشاه بن اتابک احمد از اتابکان لر بزرگ . وی از سال 792 تا 798 هَ . ق . امارت داشته است . رجوع بتاریخ مغول اقبال ص 448 و تاریخ ع
پیراحمدلغتنامه دهخداپیراحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قرامان . از شاهزادگان قرامان ، دشمنان قدیم و دیرین آل عثمان ومورد حمایت اوزون حسن آق قوینلو. (از سعدی تا جامی ص 454). صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: پیراحمد پسر ابراهیم بک از بیکهای قره مان است و مادرش دختر سلطان مراد
پیراحمد خوافیلغتنامه دهخداپیراحمد خوافی . [ اَ م َ دِ خوا / خا ] (اِخ ) خواجه غیاث الدین . وی در سال 820 هَ . ق . به اتفاق خواجه احمد داود وزارت خاقان سعیدمیرزا شاهرخ بن امیرتیمور گورکانی یافت و در سال 857</
پیراحمد ورساقلغتنامه دهخداپیراحمد ورساق . [ اَ م َ ؟ ] (اِخ ) داروغه ٔ ری بعهد ابوالغازی سلطان حسین میرزا.وی بفرمان سلطان بدیعمیرزا سلطان بابر برلاس و شیخ عبداﷲ بکاول را بشکست . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 394).
گردشگری اتمیatomic tourismواژههای مصوب فرهنگستانشیوۀ نسبتاً جدیدی از گردشگری که در آن گردشگران از مکانهای پراهمیت در تاریخ رویدادهای اتمی بازدید میکنند
مهمفرهنگ مترادف و متضاد۱. بااهمیت، بسزا، خطیر، پراهمیت، اصلی، حیاتی، اساسی، جدی، عظیم، عمده، گرانبها ≠ کماهمیت، غیرمهم ۲. برجسته، گرانمایه، معتبر، ممتاز
خطیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. بزرگ، خطرخیز، خطرزا، مخاطرهآمیز، خطرناک، سخت، مهلک، وخیم ۲. مهم، پراهمیت ۳. دشوار، صعب، سخت ۴. ارجمند، بزرگ، بلندمرتبه، شریف، مهم، صاحب منزلت ۵. زیاد، بسیار، گزاف، عظیم
بلندفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ کوتاه] دراز: چوب بلند.۲. قدکشیده؛ برافراشته؛ مرتفع: کوه بلند.۳. [مقابلِ پَست] [مجاز] پراهمیت؛ ارجمند: مقام بلند، نسب بلند.۴. [مجاز] مساعد: بخت بلند.۵. بسیار شدید و رسا: صدای بلند.⟨ بلند شدن: (مصدر لازم)۱. افراخته شدن.۲. بالا رفتن.۳. به
تایلرلغتنامه دهخداتایلر. [ ل ُ ] (اِخ ) بروک . ریاضی دان مشهور انگلیسی است که در سال 1685 م . در «ادمونتون » متولد شد و بسال 1731 در «لندن » درگذشت . وی مدتی از دوران اولیه ٔ زندگی خود را بترتیب ، صرف مطالعه در موسیقی ، نقاشی