منتظرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه منتظر، متوقع، آرزومند، امیدوار مترصد، معطل، بلاتکلیف، نگران، دلواپس آماده بهخدمت، منتظرخدمت متوقع، پرتوقع
دندان گردلغتنامه دهخدادندان گرد. [ دَ گ ِ ] (ص مرکب ) گرانگاز. گران فروش . گران فروش که هیچگاه حط نکند. (یادداشت مؤلف ).- دندان گرد بودن ؛ بر متاع و کالاهای خویش نرخی گران گذاشتن . نظیر گران گاز بودن . (امثال و حکم دهخدا).|| حریص . طماع . (از ناظم الاطباء). طمعکار
پرلغتنامه دهخداپر. [ پ ُ ] (ص ) (از پهلوی اَویر ، بسیار سخت ) مملُوّ. مَلأَی . مَلاَّن . ممتلی . مُکتَتَز. مشحُون . غاص ّ. انباشته . لبالب . مالامال . لب به لب . لَمالَم . لبریز. مال مال . آکنده . مُترَع . مُؤمَّت . مغمور. بسیار. دارای بسیار از چیزی . مقابل تهی و خالی و بیکار <span class=