پرداخت 2retouch, retouche (fr.)واژههای مصوب فرهنگستاندستکاری عکس بعد از ظهور برای بهتر کردن کیفیت آن
رتوءلغتنامه دهخدارتوء. [ رُ] (ع مص ) سخت کردن گره را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). محکم کردن گره را. (ناظم الاطباء). || خبه کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خفه کردن کسی را. (ناظم الاطباء). (از اقرب الموارد). || آرام کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آرام گرفتن در
پرتویradiatusواژههای مصوب فرهنگستانابری با نوارهای پهن موازی که به نظر میآید به سوی نقطه یا نقطههایی بر روی افق (نقطه/ نقطههای تابش) میل میکنند؛ این اصطلاح عمدتاًً همراه با ابرهای پرسا و فرازکومهای و فرازپوشنی و پوشنکومهای و کومهای میآید
abusiveدیکشنری انگلیسی به فارسیسوءاستفاده، دشنام، فحاش، بدزبان، زبان دراز، توهینامیز، تجاوز به عصمت، تهمت، تعدی، قابل استفاده، پرتوپ وتشر، نا مربوط
عاصفدیکشنری عربی به فارسیپر باد , توفاني , کولا ک دار , پر اشوب , تند , پرتوپ وتشر , باد خيز , باد خور , طوفاني , چرند , درازگو