پرتکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت پرتکننده، وادارکننده، کوبنده، هُلدهنده، سوقدهنده انگیزنده، محرّک
رعایتکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته عایتکننده، مبادی، مؤدب، احترامگذار، متدین، دیندار مطیع، شریف
اجباریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام اجباری، اضطراری، ضروری، گریزناپذیر، ناچار تحمیلی، غیرارادی، الزامآور، جبری مسلط وادارکننده، پرت کننده
افکنندهلغتنامه دهخداافکننده . [ اَ ک َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف )اندازنده . رامی . || پرت کننده . دوراندازنده . || گسترنده . || از شماره بیرون کننده . ساقطکننده از حساب . (فرهنگ فارسی معین ).