پرستشکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب پرستنده، عابد▼، عامل، عبادتکننده، عبادتپیشه، متعبد، نمازگزار، شخص معتقد، زاهد، آدم بتپرست، خواهان، آدم دیندار، روحانیت سایر ادیان، اقامه زائر، حاجی، محرم، کربلایی، مشهدی، جهانگرد
پرستشلغتنامه دهخداپرستش . [ پ َ رَ ت ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از پرستیدن . عبادت . نیایش . عبودیت . تَعَبﱡد. طاعت . نماز. ستایش : اگر بر پرستش فزایم رواست که از بخت وی کارمن گشت راست . فردوسی .اگر تاج ایران سپارد بمن پرستش کنم چون ب
پرستیزلغتنامه دهخداپرستیز. [ پ ُ س ِ ] (ص مرکب ) پرخاشجوی . پر از پرخاش .پرخصومت . پرخشم . پرعناد. پرجنگ و ستیز : ابر بیدرفش افکند رستخیزازو جامه پرخون و جان پرستیز. دقیقی .گرامی خرامید با خشم تیزدل از کینه ٔ خستگان پرستیز. <
پرستیزفرهنگ فارسی عمید۱. پرخاشجو؛ پرجنگوجدال: ◻︎ تو شاداندل و مرگ چنگالتیز / نشسته چو شیر ژیان پرستیز (فردوسی۲: ۱۴۵۸).۲. پرکینه.
برهماییفرهنگ فارسی عمید۱. مبتنی بر پرستش برهما: مذهب برهمایی.۲. پرستشکنندۀ برهما: بسیاری از هندیها برهمایی هستند.
پرستندهفرهنگ فارسی عمید۱. پرستشکننده؛ عبادتکننده؛ بندگیکننده.۲. [قدیمی] بنده؛ غلام.۳. [قدیمی] خدمتکار.۴. [قدیمی] دوستدارنده.