ریشه ریشهلغتنامه دهخداریشه ریشه . [ ش َ / ش ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) پوشیده شده از ریشه ها. (ازناظم الاطباء). ریش ریش . پرریشه . هر چیزی با ریشه ٔ فراوان از او آویخته . || به قسمتهای کوچک ازهم جدا شده به درازا. (یادداشت مؤلف ) <sp
رئیسةلغتنامه دهخدارئیسة. [رَ س َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث رئیس . رجوع به رئیس شود.- اعضاء رئیسه ؛ اندامهای مهم تن . دل و دماغ و جگر و خایه را گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).- هیأت رئیسه ؛ اعضای برجسته وعالی رتبه ٔ یک مؤس
ریشةلغتنامه دهخداریشة. [ ش َ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است ، یا نام دختر معاویةبن بکر،مادر مالک وحیدبن عبداﷲبن هبل است . (منتهی الارب ).
ریشةلغتنامه دهخداریشة. [ ش َ ] (ع اِ) یک پر مرغ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
پرسهلغتنامه دهخداپرسه . [ پ َ س َ / س ِ ] (اِ) مخفف پارسه است که گدائی باشد. (برهان ). رفتن گدایان :هوای پرسه ٔ بازار همتت داردسحاب از آن به کف خود همی کشد اذیال . قاضی نور اصفهانی . || زن خدمتکار و کنیز. (رشیدی ). و ظاهر
پرسهلغتنامه دهخداپرسه . [ پ ِ س ِ ] (اِخ ) پسر ژوپیتر رب النوع بزرگ یونانیان از مادری دانائه نام ، نبسه ٔ پادشاه آرگس . او با راهنمائی می نرو و مرکور ربةالنوع و رب النوع یونانی ، کارهای شگفت کردو وقتی که از مملکت کِفه یا سِفه پادشاه آسور می گذشت دختر او آندرومِد را از مرگ رهائی داد و او را با
پرسهلغتنامه دهخداپرسه . [ پ ِ س ِ ] (اِخ ) آخرین پادشاه مقدونیه (178 - 168 ق .م .) پسر فیلفوس پنجم . وی در پیدنا مغلوب پل اِمیل شد و در اسارت به ایتالیا فرمان یافت (212-<span class="hl" dir="
پرسهلغتنامه دهخداپرسه . [ پ ُ س َ / س ِ ] (اِمص ) پرسیدن و احوال برگرفتن و بعیادت بیمار رفتن باشد. (برهان ). پرسش و تفقد. (رشیدی ) : صحت ارخواهی در این دیر کهن خستگان بینوا را پرسه کن . ابوالقاسم مفخری .</
پرسهفرهنگ فارسی عمید۱. ولگردی؛ دورهگردی.۲. [قدیمی] گدایی؛ دریوزگی.⟨ پرسه زدن: (مصدر لازم)۱. [عامیانه] راه رفتن بیهدف؛ گردش کردن در کوچه و بازار.۲. [قدیمی] راه رفتن و دریوزگی کردن.
پرسهلغتنامه دهخداپرسه . [ پ َ س َ / س ِ ] (اِ) مخفف پارسه است که گدائی باشد. (برهان ). رفتن گدایان :هوای پرسه ٔ بازار همتت داردسحاب از آن به کف خود همی کشد اذیال . قاضی نور اصفهانی . || زن خدمتکار و کنیز. (رشیدی ). و ظاهر
پرسهلغتنامه دهخداپرسه . [ پ ِ س ِ ] (اِخ ) پسر ژوپیتر رب النوع بزرگ یونانیان از مادری دانائه نام ، نبسه ٔ پادشاه آرگس . او با راهنمائی می نرو و مرکور ربةالنوع و رب النوع یونانی ، کارهای شگفت کردو وقتی که از مملکت کِفه یا سِفه پادشاه آسور می گذشت دختر او آندرومِد را از مرگ رهائی داد و او را با
پرسهلغتنامه دهخداپرسه . [ پ ِ س ِ ] (اِخ ) آخرین پادشاه مقدونیه (178 - 168 ق .م .) پسر فیلفوس پنجم . وی در پیدنا مغلوب پل اِمیل شد و در اسارت به ایتالیا فرمان یافت (212-<span class="hl" dir="
پرسهلغتنامه دهخداپرسه . [ پ ُ س َ / س ِ ] (اِمص ) پرسیدن و احوال برگرفتن و بعیادت بیمار رفتن باشد. (برهان ). پرسش و تفقد. (رشیدی ) : صحت ارخواهی در این دیر کهن خستگان بینوا را پرسه کن . ابوالقاسم مفخری .</
پرسهفرهنگ فارسی عمید۱. ولگردی؛ دورهگردی.۲. [قدیمی] گدایی؛ دریوزگی.⟨ پرسه زدن: (مصدر لازم)۱. [عامیانه] راه رفتن بیهدف؛ گردش کردن در کوچه و بازار.۲. [قدیمی] راه رفتن و دریوزگی کردن.