پیشرسscratch race, scratch 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که برای مردان در پانزده کیلومتر و برای زنان در ده کیلومتر برگذار میشود و در آن برنده رکابزنی است که زودتر از خط پایان عبور کند
برنج سفیدwholly milled rice, white rice, polished riceواژههای مصوب فرهنگستانبرنجی که سبوس و جوانۀ آن بهطور کامل گرفته شده باشد
خیز درجهcope raiseواژههای مصوب فرهنگستانبرجستگیهای نسبتاً ضخیم با گوشههای ناهموار و سطح صاف که عموماً بر یکی از سطوح ریختگی عمود هستند و در سطح جدایش قالب یا تکیهگاههای ماهیچه به وجود میآیند
خیز کِشَندrise of tide, tidal riseواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ عمودی از سطح مبنای کِشَندی تا سطح بالاتر آب
پرسیلغتنامه دهخداپرسی . [ پ ِ ] (اِخ ) پیر فرانسوا. جراح نظامی فرانسوی . مولد بسال 1754م . در من تانیی (هُت - سُن ) و وفات در سنه ٔ 1825 م .
پرسیلغتنامه دهخداپرسی . [ پ ُ ] (حامص ) این کلمه به تنهائی بکار نرود، به بعض کلمات ملحق گردد و به آنها صورت مصدری دهد مانند: احوالپرسی . بیمارپرسی .
دل پرسیلغتنامه دهخدادل پرسی . [ دِ پ ُ ] (حامص مرکب ) احوال پرسی . (آنندراج ) : دل پرسی رقیب در افسردگی مکن چون زنده نیست مار به افسون چه احتیاج . رفیع (از آنندراج ).غم نمی بود از ملالت گر بدل پرسی مراسوی ما هم چون غم خود رسم می ب
حال پرسیلغتنامه دهخداحال پرسی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) پرسش از کیفیت و چگونگی . استفسار از چگونگی مزاج . پرسیدن حالت .
ماتم پرسیلغتنامه دهخداماتم پرسی . [ ت َ پ ُ ] (حامص مرکب ) تعزیت . (آنندراج ). فاتحه خوانی و تعزیت گویی . (ناظم الاطباء).
کمپرسیلغتنامه دهخداکمپرسی . [ ک ُ رِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) اتومبیلی که قسمت عقب آن که محل بار است به وسیله ٔ یک پیستون کمپرسور بلند شده بار را تخلیه می نماید. (فرهنگ فارسی معین ).- کامیون کمپرسی ؛ کامیونی که کمپرسی است . (فرهنگ فارسی معین ).