راه چوبکِشیskidding road, skid roadواژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی که در آن عملیات راهسازی انجام شده است و مسیر چوبکِشی را به انبارگاه متصل میکند
تایر راهسازیoff-the-road tyre, off-the-road, OTRواژههای مصوب فرهنگستانتایر خودروهای مخصوص عملیات راهسازی و ساختمانی و معدنی
رهنگاشت 1road mapواژههای مصوب فرهنگستاننگاشت حاصل از شناسایی و ارزیابی تحولات آینده که حرکت بهسوی اهداف موردنظر را در اختیار تصمیمسازان قرار میدهد
راه اصلیmajor roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که با توجه به عرض آن یا حجم یا سرعت حرکت وسایل نقلیه بر دیگر راهها اولویت دارد
finدیکشنری انگلیسی به فارسیفین، باله، بال، پره ماهی، بال ماهی، پرک، دست، پره طیاره، پر، با باله مجهز کردن
finsدیکشنری انگلیسی به فارسیباله ها، باله، بال، پره ماهی، بال ماهی، پرک، دست، پره طیاره، پر، با باله مجهز کردن
پرهلغتنامه دهخداپره . [ پ َرْ رِ / پ ِ رِ ] (اِ) درختکی کائوچوکی دشتی نام آن در بندرعباس پره است و بسواحل عمان تا 1300 گزی ارتفاع دیده شود ونام دیگر آن پرخ است . رجوع به پرخ شود. (گااوبا).
پرهلغتنامه دهخداپره . [ پ ِ رِ ] (اِخ ) ناحیه ای در فلسطین قدیم ، واقع در مشرق اُردن و پایتخت آن پلا نام داشت .
پرهفرهنگ فارسی عمید۱. هر یک از تیغههای پروانه.۲. دامن، طرف، و کنارۀ چیزی: پرۀ بیابان، پرۀ دشت، پرۀ کوه، ◻︎ از پرۀ دشت سوی آن سنگ / گردی برخاست توتیارنگ (نظامی: ۴۶۴).۳. هرچیز پَرمانند: پرۀ قفل، پرۀ آسیاب، پرۀ بینی.۴. [قدیمی] حلقه و دایرۀ لشکر و مردم.⟨ پره بستن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱.
پرهلغتنامه دهخداپره . [ پ َ رَ / رِ / پ َرْ رَ / رِ ] (اِ) حلقه و دایره ٔ لشکر از سوار و پیاده . خطی که از سوار و پیاده کشیده شود و آنرابعربی صف خوانند. (برهان ). حلقه ٔ زده ٔ لشکریان سوارو
دوپرهلغتنامه دهخدادوپره .[ دُ پ َرْ رَ / رِ ] (ص مرکب ) دوپر. که دارای دوپره است چون : نیزه ٔ دوپر. (یادداشت مؤلف ) : به گونه ٔ شل افغانیان دوپره و تیزچو دسته بسته به هم تیرهای بی سوفار. فرخی .رجوع
تامپرهلغتنامه دهخداتامپره . [ پ ِ رِ ] (اِخ ) شهری است به فنلاند در مغرب ناحیه ٔ دریاچه ها واقع است . کارخانه های نخ ریسی و 87000 تن سکنه دارد و نام قدیمی آن «تامرفورس » بود.
چوش پرهلغتنامه دهخداچوش پره . [ پ َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) جوش پره . نوعی آش رشته است . (ناظم الاطباء). جوشواره ؟
چهارپرهلغتنامه دهخداچهارپره . [ چ َ / چ ِ پ َرْ رَ/ رِ ] (ص مرکب ) که پره چهار دارد. || (اِ مرکب ) نوعی تیر. (ناظم الاطباء).