لقانلغتنامه دهخدالقان . [ ل ُ ](اِخ ) شهری است . (منتهی الارب ). شهری است به روم آن سوی خرشنه به دو روز مسافت . سیف الدوله حمدانی را بدانجا جنگی است و متنبّی در تذکر آن گوید : یُذری اللقان غیاراً فی مناخرهاو فی حناجرها من آلس ِ جرع .(از مع
لقیانلغتنامه دهخدالقیان . [ ل ُق ْ ] (ع مص ) لِقْی ْ. رجوع به لقی شود. دیدار کردن . (منتهی الارب ). دیدن . || رسیدن . || کارزار کردن . (زوزنی ).
لکاپنلغتنامه دهخدالکاپن . [ ل ِ پ ِ ] (اِخ ) یکی از امپراطوران روم در قرن دهم میلادی . (ایران باستان ج 3 ص 2633).
پلکانلغتنامه دهخداپلکان . [ پ ِل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) پله های متوالی از پائین به بالا ساخته و آن جمع پله است . نردبان و زینه پایه . (آنندراج ). مَرقات . رجوع به پله و پلگان شود : نهد چو خرمی فصل را بطاق بلندز پلکان چنار است نردبان
پلکانلغتنامه دهخداپلکان . [ پ ِل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) پله های متوالی از پائین به بالا ساخته و آن جمع پله است . نردبان و زینه پایه . (آنندراج ). مَرقات . رجوع به پله و پلگان شود : نهد چو خرمی فصل را بطاق بلندز پلکان چنار است نردبان