خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پناهنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پناهنده
/panāhande/
معنی
پناهگیرنده؛ پناهبرنده: ◻︎ درگذر از جرم که خواهندهایم / چارۀ ما کن که پناهندهایم (نظامی۱: ۷).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پناهجو، زنهاری، زینهاری، متحصن، ملتجی
دیکشنری
defector, evacuee, refugee
-
جستوجوی دقیق
-
پناهنده
لغتنامه دهخدا
پناهنده . [ پ َ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه بکسی یا بچیزی پناه برد. پناهیده . پناه گیرنده . (برهان قاطع). پناه آورده . (آنندراج ). زینهاری . زنهاری . ملتجی . جار. مَولی : درگذر از جرم که خواهنده ایم چاره ٔ ما کن که پناهنده ایم . نظامی . || پناه دهن...
-
پناهنده
واژگان مترادف و متضاد
پناهجو، زنهاری، زینهاری، متحصن، ملتجی
-
پناهنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) panāhande پناهگیرنده؛ پناهبرنده: ◻︎ درگذر از جرم که خواهندهایم / چارۀ ما کن که پناهندهایم (نظامی۱: ۷).
-
پناهنده
فرهنگ فارسی معین
(پَ هَ دِ یا دَ) (اِفا.) آن که به کسی یا چیزی پناه برد، زینهاری ، ملتجی . ؛~ اجتماعی کسی که به خاطر رواج تعصب دینی یا اجتماعی یا ناامنی و جنگ در میهنش به کشور دیگری پناه می برد. ؛~ سیاسی کسی که به خاطر مبارزة سیاسی و مخالفت با حکومت کشورش به کشور...
-
پناهنده
دیکشنری فارسی به انگلیسی
defector, evacuee, refugee
-
پناهنده
دیکشنری فارسی به عربی
هارب
-
واژههای مشابه
-
پناهنده شدن
لغتنامه دهخدا
پناهنده شدن . [ پ َ هََ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پناهیدن . پناه بردن . التجاء.
-
پناهنده شد
دیکشنری فارسی به عربی
استجدي
-
پناهنده شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتماء
-
پناهنده شد به
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتَمَي (بـ، عِنْدَ، مِنْ)
-
جستوجو در متن
-
پناهندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) panāhandegi حالت و عمل پناهنده؛ پناهنده بودن.
-
paneless
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پناهنده
-
مستجیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostajir زنهارخواهنده؛ پناهبرنده؛ پناهنده.