خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنج روزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پنج روزه
/panjruze/
معنی
۱. مدت پنجروز.
۲. آنچه پنجروز طول بکشد.
۳. [مجاز] مدت کم: ◻︎ دور مجنون گذشت و نوبت ماست / هرکسی پنجروزه نوبت اوست (حافظ: ۱۳۶ حاشیه).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پنج روزه
لغتنامه دهخدا
پنج روزه . [ پ َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) کنایه از مدت اندک باشد : این پنج روزه مدت ایام آدمی آزار مردمان نکند جز مغفلی . سعدی .ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روزه دریابی . سعدی .- امثال : هر کسی پنج روزه نوبت اوست .- پنج روزه ٔ دنیا ؛ کنایه اس...
-
پنج روزه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پنجروز، اسم) panjruze ۱. مدت پنجروز.۲. آنچه پنجروز طول بکشد.۳. [مجاز] مدت کم: ◻︎ دور مجنون گذشت و نوبت ماست / هرکسی پنجروزه نوبت اوست (حافظ: ۱۳۶ حاشیه).
-
واژههای مشابه
-
پِنْجَ
لهجه و گویش گنابادی
penja در گویش گنابادی یعنی نوک انگشتان دست ، پنجه دست
-
پنج پنج
لغتنامه دهخدا
پنج پنج . [ پ َ پ َ] (ق مرکب ) پنجگان پنجگان . پنج تا پنج تا : این زمان پنج پنج میگیردتا شده عابد و مسلمانا.عبید زاکانی .
-
تنگ پنج
لغتنامه دهخدا
تنگ پنج . [ ت َ پ َ ] (اِخ ) محلی در 570 هزارگزی تهران میان تنگ هفت و تله زنگ و آنجا ایستگاه ترن است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نام ایستگاه راه آهن از دهستان قیلاب است که در بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی...
-
پنج روز
لغتنامه دهخدا
پنج روز. [ پ َ ] (اِ مرکب ) کنایه است از مدت اندک چنانکه گویند دنیا پنج روز است : گل همین پنج روز و شش باشدوین گلستان همیشه خوش باشد.سعدی .
-
پنج سوره
لغتنامه دهخدا
پنج سوره . [ پ َ رَ ] (اِخ ) پنج سوره از قرآن که سوره ٔ یس ، فتح ، واقعه ، ملک و نباء باشد.
-
پنج نوبت
لغتنامه دهخدا
پنج نوبت . [ پ َ ن َ / نُو ب َ ] (اِ مرکب ) نوبت پنج وقت که بر در پادشاهان زنند و این از عهد سلطان سنجر مقررشده است ، و پیش از این سه نوبت میزدند. (غیاث اللغات ). نقاره ای است که پنج وقت بر در سرای ملوک میزده اند. پنج وقت نقاره ای باشد که در شبان روز...
-
پنج هلال
لغتنامه دهخدا
پنج هلال . [ پ َ هَِ ] (اِ مرکب ) ناخنان معشوق .
-
پنج احشام
لغتنامه دهخدا
پنج احشام . [ پ َ اَ ] (اِخ ) از تقسیمات حکومت ولایت لارستان فارس به طول 36 و عرض 9 کیلومتر در مغرب لار. محصول مهم آن تنباکو و مرکز آن بیرم است و 10قریه دارد. (جغرافیای سیاسی ایران تألیف کیهان ).
-
پنج ارش
لغتنامه دهخدا
پنج ارش . [ پ َ اَ رَ ] (اِ مرکب ) شاه رش . شاه ارش . یعنی ارش بزرگ و آن مقداری است از سرانگشت میانین دست راست تا سرانگشت میانین دست چپ وقتی که دستها را از هم بگشایند و آن رابه عربی باع و به ترکی قلاج گویند و آن مقدار پنج ارش کوچک باشد و ارش کوچک از ...
-
پنج امام
لغتنامه دهخدا
پنج امام . [ پ َ اِ ] (اِخ ) نام زیارتگاهی در استراباد که به امام زاده ٔ پنج تن نیز معروف است . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 29 و 55 و 74).
-
پنج انگشت
لغتنامه دهخدا
پنج انگشت . [ پ َ اَ گ ُ ] (اِ مرکب ) مجموع انگشتان هر یک از دست و پا که به کف پیوسته است . || انگشته ، و آن افزاریست که برزگران بدان دانه و کاه به باد دهند تا از هم جدا شود.(لغت نامه ٔ اسدی ). چوبی است بلند که بر سر آن از چندچوب کوتاه چون پنجه ٔ آدم...
-
پنج انگشت
لغتنامه دهخدا
پنج انگشت . [ پ َ اَ گ ُ ] (اِخ ) (کوه ...) کوهی در کردستان و ترکان آن را بش پرماق خوانند. سفیدرود از این کوه سرچشمه میگیرد. (نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی چ فرنگ ص 217).