پهلوران پاشنهstern thrusterواژههای مصوب فرهنگستانپروانهای در نزدیکی پاشنۀ شناور برای رانش عرضی پاشنۀ شناور بهمنظور بالا بردن توان جولاندهی (maneuvering) شناور در فضاهای کوچک مانند حوضچۀ چرخش
هلورانلغتنامه دهخداهلوران . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش رزاب شهرستان سنندج که 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، لبنیات و توتون است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
پهلوران سینهbow thruster,transverse propulsion unitواژههای مصوب فرهنگستانپروانهای در نزدیکی سینۀ شناور، در هر پهلو، برای رانش عرضی شناور در هنگام پهلوگیری
الرانلغتنامه دهخداالران . [ اَرْ را ] (اِخ ) تلفظی از اَرّان در قرون وسطی . رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2478 و الحلل السندسیه ج 1 ص 51 و اَرّان شود.
ولیارانلغتنامه دهخداولیاران . [ وَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان زنجانرود بخش مرکزی شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 516 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
آلیارانلغتنامه دهخداآلیاران . (اِخ ) نام محلی کنار راه اصفهان به نجف آباد، میان تیرانچه و کرسنگ در 14300گزی اصفهان .