خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پژمریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پژمریدن
/pažmoridan/
معنی
= پژمردن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پژمریدن
لغتنامه دهخدا
پژمریدن .[ پ َ م ُ دَ ] (مص ) پژمردن . پژمرده شدن : ندانم چه چشم بد آمد بر اوی چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی . فردوسی .بپرسید و گفتش چه دیدی بگوی چرا پژمریدت دو گلبرگ روی . فردوسی .بشکفی بی نوبهار و پژمری بی مهرگان بگرئی بی دیدگان و بازخندی بی دهن .منوچ...
-
پژمریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] pažmoridan = پژمردن
-
پژمریدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ مُ دَ) (مص ل .) نک پژمردن .
-
جستوجو در متن
-
پژمریدنی
لغتنامه دهخدا
پژمریدنی . [ پ َ م ُ دَ / دِ ] (ص لیاقت ) قابل پژمریدن . که تواند پژمریدن . که باید پژمردن او را.
-
مذاوات
لغتنامه دهخدا
مذاوات . [ م ُ ] (ع مص ) پژمریدن . (یادداشت مؤلف ).
-
پژمران
لغتنامه دهخدا
پژمران . [ پ َ م ُ ] (نف ) صفت فاعلی بیان حالت . در حال پژمریدن .
-
ذبلة
لغتنامه دهخدا
ذبلة. [ ذُ ل َ ] (ع مص ) ذُبنة. خوشیدن لب از تشنگی . پژمریدن لب از عطش . || خوشیدگی لب و پژمردگی آن از بی آبی .
-
ذبیب
لغتنامه دهخدا
ذبیب . [ ذَ ] (ع مص ) هواسیدن لب از تشنگی ، یعنی خوشیدن و پژمریدن آن . (از تاج المصادر بیهقی ).
-
ذبب
لغتنامه دهخدا
ذبب . [ ذَ ب َ ] (ع مص ) ذَب ّ. ذبوب . ذَبب ِ شفه ؛ هواسیدن و خوشیدن و پژمریدن لب از تشنگی و جز آن . || ذبب جسم ؛ لاغر شدن تن . || ذبب نبت ؛ پژمریدن گیاه . پلاسیدن سبزه . || ذبب نهار؛ اندک باقی ماندن از روز. || ذبب لون ؛ بگردیدن گونه . متغیر شدن رنگ ...
-
ذبل
لغتنامه دهخدا
ذبل . [ ذَ ] (ع مص ) پژمرده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پژمردن . پژمریدن . ذبول . پژمریدن نبات . || خوشیده پوست شدن . (منتهی الارب ). || باریک میان شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || لاغر شدن اسب . لاغر و باریک شدن اسب . (منتهی الارب ). خشک پوست...
-
پلاسیدن
لغتنامه دهخدا
پلاسیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) پژمردن برگ و امثال آن . پژمریدن بُقول . ذوی ّ. || رو بفساد نهادن و کهنه شدن میوه . این فعل یک مصدر بیش ندارد.
-
ذوی
لغتنامه دهخدا
ذوی . [ ذُ ی ی ] (ع مص ) ضعیف و پژمرده شدن . پژمردن . (تاج المصادربیهقی ). پژمریدن ، چنانکه تره . پلاسیدن . پژمرده شدن . (زوزنی ).
-
ذأی
لغتنامه دهخدا
ذأی . [ ذَءْی ْ ] (ع مص ) ذأو. ذأی ابل ِ؛ راندن و دور کردن شتران را. || ذأی بقَل ؛ پژمریدن تره . پلاسیدن سبزی . || ذأی مراءة؛ آرمیدن با او.
-
ذبوب
لغتنامه دهخدا
ذبوب . [ ذُ ] (ع مص ) ذَبَب . (در همه ٔ معانی ).خوشیدن و هواسیدن لب از تشنگی و جز آن . || لاغر گردیدن تن . || پژمریدن گیاه . || گردیدن و متغیر شدن گونه ٔ کسی . || دیوانه شدن . || اندک باقی ماندن از روز.