پیشرسلغتنامه دهخداپیشرس . [ رَ / رِ ] (نف مرکب ) آنکه از همگان زودتر رسد. زودرس . آنکه جلوتر از دیگران درآید. آنکه قبل از همه واصل گردد : بمنزل رسداز همه پیشتربود عزت پیشرس بیشتر. هاتفی . || جوان .
شریسلغتنامه دهخداشریس . [ ش َ ] (معرب ، اِ) مأخوذ از سریش فارسی و به معنی آن . (ناظم الاطباء). رجوع به سریش شود.
سیرشلغتنامه دهخداسیرش . [ رَ ] (اِ) حجاب . نقاب . روبنده . خصوصاً روی پوش چین دار سرخ رنگی از پارچه های نفیس که بر سر عروس می اندازند. (ناظم الاطباء): الاختمار؛ سیرش برافکندن خود را. (تاج المصادر بیهقی ).
شرزلغتنامه دهخداشرز. [ ش ِرْ رِ ](اِخ ) کوهی است به بلاد دیلم . (منتهی الارب ). نام کوهی است به بلاد دیلم . و مرزبان ری آنگاه که عتاب بن ورقاء ری را بگشاد به کوه شرز کشید. (یادداشت مؤلف ).
پیشرسیلغتنامه دهخداپیشرسی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل پیش رس . رجل . (منتهی الارب ). رجوع به پیش رسیدن شود. || حالت و چگونگی پیش رس . مقابل دیررسی .
اَنگیرِ پیش رسگویش بختیاریانگور پیشرس (انگورى که پیش از انواعدیگر انگور مىرسد و داراى سه گونۀ تِپِلى، خلیلى و یاقوتى است).
روچهلغتنامه دهخداروچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) غوره ٔ خرما و خرمای پیش رس . (ناظم الاطباء). || در تداول مردم جنوب خراسان (گناباد) بر میوه ٔ پیشرس مانند انگور و شفتالو و جز اینها اطلاق میشود. انگور خام و ناپخته . (از شعوری ).
طالبیلغتنامه دهخداطالبی . [ ل ِ ] (اِ) قسمی خربزه ٔ پیشرس شیرین و لطیف که درون سبز، یا زرد دارد. نوعی گرمک از جنسی شیرین تر و پرآب تر، و آن به اواخر بهار و اوایل تابستان ، یک ماه و نیم الی دو ماه پیش از خربزه رسد.
راوچهلغتنامه دهخداراوچه . [ چ َ /چ ِ ] (اِ) نوعی از انگور. (از برهان ) (آنندراج ) (ازانجمن آرا): قَشَم ؛ غوره ٔ سپید و راوچه و جز آن که شیرین میشود و پیش از رسیدن خورند و بدان مزه گیرند.(منتهی الارب ). || در تداول گناباد خراسان تلفظ کلمه «روچه » است و بر انگور
پیشرسیلغتنامه دهخداپیشرسی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل پیش رس . رجل . (منتهی الارب ). رجوع به پیش رسیدن شود. || حالت و چگونگی پیش رس . مقابل دیررسی .