شکردهلغتنامه دهخداشکرده . [ ش َ ک َ دَ / دِ ] (ص ) مردم جلد و چابک . (برهان ) (آنندراج ). جلد و چابک . (ناظم الاطباء). || دارای جد و جهد در کارها. (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ). || آماده .- شکرده شدن ؛ مهیا شدن . ساخته شدن . (
شکردهلغتنامه دهخداشکرده . [ ش ِ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) شکارکرده . || شکسته . درهم شکسته . (فرهنگ فارسی معین ).
یشکردهلغتنامه دهخدایشکرده . [ ی َ ک َدَ / دِ ] (اِ) یک نوع ساز گردن درازی که آن را با کمان مانندی می نوازند. (ناظم الاطباء). کلمه ٔ فارسی است به معنی قسمی ساز از ذوات الاوتار. (یادداشت مؤلف ).