واگنک پشتِ کارpush carواژههای مصوب فرهنگستانواگن کاری چهارچرخهای برای حمل افراد و مصالح سنگین که میتوان آن را هل داد یا با موتور به حرکت درآورد
فرغون پشتکارtrack dolly, rail dolly, pony carواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای متشکل از چرخ ـ محور با لبه و کفی شبیه به فرغون برای حمل مصالح خط بهصورت دستی در مسافتهای کوتاه
روکشکاری گرمmould cure retreading, hot cap, mould cure, hot retreading, remouldingواژههای مصوب فرهنگستانروشی که در آن رویۀ خام را بر مَنجید سابخورده میکشند و سپس در قالب گرم میپزند
پیکرلغتنامه دهخداپیکر. [ پ َ / پ ِ ک َ ] (اِ) مقابل بوم . مقابل زمینه . نقش پارچه . گل : بیارید پرمایه دیبای روم که پیکر بریشم بود زرش بوم . فردوسی .غلامان رومی بدیبای روم همه پیکر از گوهر و زر
پیکرفرهنگ فارسی عمید۱. کالبد؛ تن.۲. هیکل.۳. مجسمه؛ تندیس.۴. (ریاضی) رقم؛ شیفر: عدد ۵۹۴ دارای سه پیکرِ ۴، ۹، و ۵ میباشد.۵. [قدیمی] تصویری که نقاش بکشد.
پیکرairframeواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ هواگَرد بهعلاوۀ ارابۀ فرود، بهاستثنای موتور یا موتورها و سامانهها و تجهیزات و تسلیحات و اقلام برداشتنی
در و پیکرلغتنامه دهخدادر و پیکر. [ دَ رُ پ َ / پ ِ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (از: در + و + پیکر) جرز و دیوار و تیر سقف و غیره . اجزای خانه از در و دیوار و سقف : خانه ٔ مرا خراب کرده و در و پیکر آن را برده اند.
پیروزه پیکرلغتنامه دهخداپیروزه پیکر. [ زَ / زِ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) دارای پیکری از پیروزه ، یا برنگ پیروزه . دارای پیکری فیروزه ای .- گنبد پیروزه پیکر ؛ مجازاً آسمان : که
پیل پیکرلغتنامه دهخداپیل پیکر. [ پی پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) دارای پیکری چون پیل . عظیم الجثه . فیل تن : مردی پیل پیکر، یا اسبی پیل پیکر؛ تناور. بزرگ جثه : برفت و برخش اندر آورد پای برانگیخت آن پیل پیکر ز جای . <p class="autho
تازه پیکرلغتنامه دهخداتازه پیکر. [ زَ / زِ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) مجازاً، خوش اندام : تکاور سمندان ختلی خرام همه تازه پیکر همه تیزگام .نظامی .
چفته پیکرلغتنامه دهخداچفته پیکر. [ چ َ ت َ / ت ِ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) چفته بالا. چفته قامت . خمیده بالا.آنکس که قامتی بشکل هلال دارد. چفته شکل : دوش چون خورشید را مصروع خاور ساختندماه نورا چون