هرکولغتنامه دهخداهرکو. [ هََ ] (ضمیر مبهم مرکب ) هر که او. هرکس که او. (یادداشت به خط مؤلف ) : هرکو نکند به صورتت میل در صورت آدمی دواب است . سعدی .در ازل هرکو بفیض دولت ارزانی بودتا ابد جام مرادش همدم جانی بود. <p class="
ارکولغتنامه دهخداارکو. [ اَ ] (اِخ ) قریه ای است به افریقیه ، و بین آن و قصرالافریقی ، یک منزل است . (معجم البلدان ).
الکسیس دل آرکولغتنامه دهخداالکسیس دل آرکو. [ اَ ل ِ دِ ] (اِخ ) نقاش مشهور اسپانیایی (1625 - 1700 م .). وی لال مادرزاد بود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 1 ص 333).
چارکوکبلغتنامه دهخداچارکوکب . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) نام چهارستاره از قدر چهارم که در صورت قطعة الفرس است .
چارکوکبلغتنامه دهخداچارکوکب . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) نام چهارستاره از قدر چهارم که در صورت قطعة الفرس است .