خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چارگوشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چارگوشه
/čārguše/
معنی
= چهارگوشه: ◻︎ آن را که چارگوشهٴ عزلت میسر است / گو پنج کن نوبه که شه هفتکشور است (اثیرالدین اخسیکتی: ۴۴)، ◻︎ چون فرودید چارگوشهٴ کاخ / ساحتی دید چون بهشت فراخ (نظامی۴: ۵۶۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چارگوشه
لغتنامه دهخدا
چارگوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) هر چیز را گویند که مربع باشد. (برهان ). ذو اربعة زوایا. چارگوشه ای . چارزاویه ای . || کنایه از تخت پادشاهان است که بعربی «سریر» خوانند. (برهان ). کنایه از تخت بود که آنرا«پات » و «گاه » نیز گویند و به تازی «سریر» خو...
-
چارگوشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čārguše = چهارگوشه: ◻︎ آن را که چارگوشهٴ عزلت میسر است / گو پنج کن نوبه که شه هفتکشور است (اثیرالدین اخسیکتی: ۴۴)، ◻︎ چون فرودید چارگوشهٴ کاخ / ساحتی دید چون بهشت فراخ (نظامی۴: ۵۶۸).
-
جستوجو در متن
-
داود کیان سلطان
لهجه و گویش مازنی
daavood keyaa soltaan بنایی است چارگوشه ساده و با بامی سفالپوش و با صندوقی چوبین ...
-
چارکرانه
لغتنامه دهخدا
چارکرانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) چارگوشه ٔ مربع.
-
چارگوش
لغتنامه دهخدا
چارگوش . (ص مرکب ، اِ مرکب ) چهارگوش . چارگوشه ای .چهارضلعی . دارای چهارضلع. مربع. چارزاویه ای . دارای چهارزاویه . سطحی که اضلاع آن مساوی و زوایای آن عمود بر یکدیگر باشند. رجوع به چارگوشه و چهارگوشه شود.
-
فرودیدن
لغتنامه دهخدا
فرودیدن . [ ف ُ دی دَ ] (مص مرکب ) نگاه کردن . تماشا کردن . به دقت نگریستن : چون فرودید چارگوشه ٔ باغ ساحتی دید چون بهشت فراغ .نظامی .
-
چارگوشی
لغتنامه دهخدا
چارگوشی . (اِ مرکب ) هر چه چهار گوشه داشته باشد. مربع. || صراحی . (برهان ). کنایه است از صراحی چهارپهلو. (آنندراج ). صراحی را گویند که چهارگوشه داشته باشد. (جهانگیری ) : چارگوشی و چارگوشه ٔ باغ گر بدست آیدت فرومگذار. شهید (از جهانگیری ).|| سبویی را گ...
-
چهارگوشه
لغتنامه دهخدا
چهارگوشه . [ چ َ / چ ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) که چهار خط از چهار جانب آن درآید و از تقاطع چهار زاویه سازد. هرچیز که چهار زاویه داشته باشد. مربع. اُجُم . تَکعیب ؛ چهارگوشه ساختن چیزی . (منتهی الارب ). || (اِ مرکب ) کنایه از تخت است و آن را«پات » و «گاه...
-
غیبی
لغتنامه دهخدا
غیبی . [ غ َ / غ ِ ] (ص نسبی ) منسوب به غیب . ناپدید و نهفته و پنهان و مخفی و غیرمرئی . (ناظم الاطباء). منسوب به عالم غیب . الهی . ربانی . آسمانی . فلکی . (ناظم الاطباء). رجوع به غَیب شود : ندای هاتف غیبی ز چارگوشه ٔ عرش صدای کوس الهی به پنج نوبت لا....
-
خشتک
لغتنامه دهخدا
خشتک . [ خ ِ ت َ ] (اِ مصغر) مصغر خشت . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از جهانگیری ). خشتچه . خشت کوچک . || پارچه ٔ چارگوشه زیر بغل جامه . (از انجمن آرای ناصری ) (از برهان قاطع) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). بغلک . خشتچه . سوزه . سونچه . لبنةالق...
-
پنج نوبت
لغتنامه دهخدا
پنج نوبت . [ پ َ ن َ / نُو ب َ ] (اِ مرکب ) نوبت پنج وقت که بر در پادشاهان زنند و این از عهد سلطان سنجر مقررشده است ، و پیش از این سه نوبت میزدند. (غیاث اللغات ). نقاره ای است که پنج وقت بر در سرای ملوک میزده اند. پنج وقت نقاره ای باشد که در شبان روز...
-
گوشه
لغتنامه دهخدا
گوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) کنار. (ناظم الاطباء). کران . کرانه .طرف . جانب . مقابل میان و وسط. جیزة. خُصم . سِقط. شَفا. عَروض . کُلتة. نُبذة. (منتهی الارب ) : یکی باغ پیش اندر آمد فراخ برآورده از گوشه ٔ باغ کاخ . فردوسی .چون کشتی پر آتش و گرداندر آب نی...
-
خیمة
لغتنامه دهخدا
خیمة. [ خ َ م َ ] (ع اِ) هر خانه ٔ مستدیر. خیم . || سه یا چهار چوب که بر آن گیاه اندازند و در گرما بسایه ٔ آن نشینند. || هر خانه ای که از چوبهای درخت ساخته شود. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). الاچیق . (یادداشت مؤلف ). ج ، خیمات ، ...
-
اثیر
لغتنامه دهخدا
اثیر. [ اَ ] (اِخ ) اخسیکتی . از شعرای مائه ٔ ششم هَ .ق . عوفی در لباب الالباب ج 2 ص 224گوید:... شعر او آنچه هست مصنوع است و مطبوع و معانی او را ملک است و وقتی یکی از فضلا از داعی معنی این چند بیت که در قصیده ای معروف گفته است سؤال کرد:چو طرد و عکس ...