چخرلغتنامه دهخداچخر. [ چ َ ] (اِخ ) یکی از شانزده مملکت اوستایی که با شاهرود فعلی مطابقت میکرده است . (از ایران باستان حاشیه ٔ ص 156).
چخرودلغتنامه دهخداچخرود. [ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از قلاع بندپی مازندران است ، واقع در لموکلا، که از گچ و آجر ساخته شده ، حمام و حوضی دارد وآثار آن در قله ٔ کوه باقی است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 214).
قاترلغتنامه دهخداقاتر. [ ت ِ ] (اِ) قاطر. بغل است که آن را استر نامند و به هندی چخر. (فهرست مخزن الادویه ).
شخرلغتنامه دهخداشخر. [ ش َ ] (اِخ ) چخر. شاهرود را گویند که یکی از شانزده مملکت اوستایی است . (از ایران باستان ج 1 ص 156).
باخذیلغتنامه دهخداباخذی . (اِخ ) باختر. یکی از شانزده مملکت اوستائی است بدینقرار: 1- اَیران وَاِج َ= مملکت آریاها. 2- سوغَدَه = سغد. 3- مورو= مرو. 4- باخذی =
چخرودلغتنامه دهخداچخرود. [ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از قلاع بندپی مازندران است ، واقع در لموکلا، که از گچ و آجر ساخته شده ، حمام و حوضی دارد وآثار آن در قله ٔ کوه باقی است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 214).