خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چخیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چخیدن
/čaxidan/
معنی
۱. کوشیدن؛ کوشش کردن: ◻︎ در تپیدن سست شد پیوند او / وز چخیدن سختتر شد بند او (عطار: ۴۰۱).
۲. ستیزه کردن: ◻︎ به کابل که با سام یارد چخید / که خواند از آن زخم گرزش چشید (فردوسی: ۱/۲۳۶)، ◻︎ سپاه است یکسر همه کوه و شخ / تو با پیل و با پیلبانان مچخ (فردوسی: لغتنامه: چخیدن).
۳. سخن گفتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حرف زدن، دمزدن
۲. کوشیدن، تلاش کردن، سعی کردن
۳. ستیزه کردن، جنگیدن، مبارزه کردن
۴. دشمنی کردن، خصومتورزیدن
دیکشنری
strive, try
-
جستوجوی دقیق
-
چخیدن
لغتنامه دهخدا
چخیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) کوشیدن . (از فرهنگ اسدی ) (برهان ) (ناظم الاطباء). کوشش کردن . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). سعی کردن . (از برهان ) (آنندراج ). چغیدن : ما را بدان لب تو نیاز است در جهان طعنه مزن که با دو لب من چرا چخی . کسائی (از فره...
-
چخیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. حرف زدن، دمزدن ۲. کوشیدن، تلاش کردن، سعی کردن ۳. ستیزه کردن، جنگیدن، مبارزه کردن ۴. دشمنی کردن، خصومتورزیدن
-
چخیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹چغیدن› [قدیمی] čaxidan ۱. کوشیدن؛ کوشش کردن: ◻︎ در تپیدن سست شد پیوند او / وز چخیدن سختتر شد بند او (عطار: ۴۰۱).۲. ستیزه کردن: ◻︎ به کابل که با سام یارد چخید / که خواند از آن زخم گرزش چشید (فردوسی: ۱/۲۳۶)، ◻︎ سپاه است یکسر همه کوه و شخ /...
-
چخیدن
فرهنگ فارسی معین
(چَ دَ)(مص ل .) 1 - کوشیدن . 2 - ستیزه کردن .
-
چخیدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
strive, try
-
واژههای مشابه
-
چَغیدن،چَخیدن
لهجه و گویش تهرانی
صدای چَغ چغ در آوردن
-
جستوجو در متن
-
جخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jax =چخیدن
-
چغیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] čaqidan =چخیدن
-
جخیدن
لغتنامه دهخدا
جخیدن . [ ج َ دَ ] (مص ) کوشش کردن . چخیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به چخیدن شود.
-
چوخیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] čuxidan ۱. لغزیدن و افتادن؛ به سر درآمدن.۲. =چخیدن
-
چغیدن
فرهنگ فارسی معین
(چَ دَ) (مص ل .) نک چخیدن .
-
جغیدن
لغتنامه دهخدا
جغیدن . [ ج َ دَ ] (مص ) چغیدن . چخیدن . رجوع به همین لغات شود.
-
چقیدن
لغتنامه دهخدا
چقیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) نیزه نصب نمودن و میخ فروکردن . || حمله کردن و بیگدیگر زدن . || خصومت کردن . (ناظم الاطباء). چخیدن . چغیدن . || همهمه شدن . (ناظم الاطباء). || درمانده شدن . (ناظم الاطباء). || چخیدن . چغیدن . دم زدن . و رجوع به چخیدن شود.