ریختهفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی مایعی که در ظرف یا جایی جاری شده؛ ریختهشده.۲. پراکندهشده؛ تکهتکهشده.۳. [مجاز] ازبینرفته.۴. ذوبشده و بهقالبدرآمده.۵. [قدیمی] پوسیده و تجزیهشده.
گریختهلغتنامه دهخداگریخته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) فرارکرده : چه کشته چه خسته چه بگریخته ز تن ساز کینه فروریخته . فردوسی .سرایها و مالهای گریختگان می جستند و آنچه می یافتند می ستدند. (تاریخ بیهقی
ریختهلغتنامه دهخداریخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) روان شده . (از ناظم الاطباء). سرازیرگشته . (از فرهنگ فارسی معین ). صفت مفعولی از ریختن به معنی سرازیرگشته و جاری شده (در مایعات ). (از شعوری ج 2</
رختهلغتنامه دهخدارخته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ص ) مجروح و زخمدار و بیمار و دردمند. (ناظم الاطباء). بیمار. (فرهنگ ولف ) (یادداشت مؤلف ). خسته . (از شعوری ج 2 ص 15).