چریدگویش اصفهانی تکیه ای: bečerâ طاری: bečerâ طامه ای: bočerâ طرقی: beččarâ کشه ای: beččarâ نطنزی: baččerâ
چریدگویش خلخالاَسکِستانی: bəčarəst دِروی: bə.čar.əs شالی: bəčarəs کَجَلی: be.ččard.eš کَرنَقی: bəčarrəs کَرینی: bəčardəš کُلوری: bəčarəs گیلَوانی: bəčarəs لِردی: bəčardəš
چریدگویش کرمانشاهکلهری: lawařyâ گورانی: lawařyâ سنجابی: lawařyâ کولیایی: alawařyâ زنگنهای: lawařyâ جلالوندی: lavařyâ زولهای: lavařyâ کاکاوندی: lavařyâ هوزمانوندی: lavařyâ
چرت چرتلغتنامه دهخداچرت چرت . [ چ ِ چ ِ ] (اِ صوت مرکب ) حکایت آوازِ شکستن تخمه ٔ هندوانه و خربوزه و غیره . صدائی که چون تخمه ٔ هندوانه و خربوزه با دندان شکنند، به گوش رسد.
چرت و پرتلغتنامه دهخداچرت و پرت . [ چ ِ ت ُ پ ِ / چ َ ت ُ پ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع )پرت و پلا. سخنان یاوه و بیهوده . حرف مفت . دری وری .
چرت و پرتلغتنامه دهخداچرت وپرت . [ چ ِ ت ُ پ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) خرت وپرت . چیزی کوچک و بی مصرف . رجوع به خرت و پرت شود.
چریدنلغتنامه دهخداچریدن . [ چ َ دَ ] (مص ) گیاه خوردن ستوران و چارپا، نسبت آن بسوی طیور نیز آمده . (آنندراج ). گیاه خوردن و علف خوردن چارپا، در باغ و صحرا و مرغزار و چمن و جز آن در صورتیکه وی را رها کرده باشند. (ناظم الاطباء). بریدن حیوان گیاه زمین را با دندان یا منقار خود و خوردن آن . (فرهنگ
چریدنگاهلغتنامه دهخداچریدنگاه . [ چ َ دَ ] (اِ مرکب ) چراگاه . مرتع. جای چریدن ستوران . رجوع به چراگاه شود.
چریدنیلغتنامه دهخداچریدنی . [ چ َ دَ ] (ص لیاقت ) (از چریدن + ی لیاقت ) گیاه و علفی که لایق و قابل چریدن باشد. (ناظم الاطباء). سبزه و گیاهی که چریدن را شاید. رجوع به چریدن و چراندنی شود.
چریدهلغتنامه دهخداچریده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) چراشده . خورده شده . چرانیده شده . چرانده شده . گیاه و علفی که چرانده شده باشد. || چراکرده . چرانده . گیاه و علف خورده : چریده دیولاخ ، آکنده پ
نَفَشَتْفرهنگ واژگان قرآنشبانه چريد (کلمه نفش ، به معناي چراندن حيوانات در شب است يا اين که شتران و گوسفندان را در شب رها کنند تا بدون چوپان بچرند)
ابوللغتنامه دهخداابول . [ اُ ] (ع مص ) بالا کشیدن و دراز شدن گیاه بآن حدّ که شتر تواند چرید. || بعلف بسنده کردن شتر از آب . بسنده کردن ستور بگیاه تر از آب . (تاج المصادر بیهقی ). || بازایستادن مرد از آرمیدن با زن خویش . || پارسا شدن . || گذاشته شدن اشتر بچرا بی ساربان و غائب شدن یا وحشت نمودن
کلالغتنامه دهخداکلأ. [ ک َ ل َءْ ] (ع مص ) بسیار گیاه گردیدن زمین . || چریدن ماده شتر گیاه را: کلئت الناقه کلأ بالفتح ؛ چرید ناقه گیاه را. || (ع اِ) گیاه خواه تر باشد یا خشک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).عشب . و در مثل است : «من مشی علی الکلأ قذفناه فی الماء»؛ ای من وقف التهمة لمناه . (
چراندنلغتنامه دهخداچراندن . [ چ َ دَ ] (مص ) چرانیدن . شبانی کردن و چوپانی نمودن . (ناظم الاطباء). واداشتن حیوان به علف بیابان خوردن . (فرهنگ نظام ). به چرا واداشتن . به چرا بردن اغنام و احشام . رعی : جهاندار گیتی چنان آفریدچنانچون چراند بباید چرید. <p class=
خشک آخورلغتنامه دهخداخشک آخور. [ خ ُ خُرْ ] (اِ مرکب ) کنایه از سال قحط و سالی که گیاه و علف کم رسته باشد. (از برهان قاطع). سال قحط. خشکسالی . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : ز خشک آخور خذلان برست خاقانی که در ریاض محمد چرید کشت رضا. <p clas
چریدنلغتنامه دهخداچریدن . [ چ َ دَ ] (مص ) گیاه خوردن ستوران و چارپا، نسبت آن بسوی طیور نیز آمده . (آنندراج ). گیاه خوردن و علف خوردن چارپا، در باغ و صحرا و مرغزار و چمن و جز آن در صورتیکه وی را رها کرده باشند. (ناظم الاطباء). بریدن حیوان گیاه زمین را با دندان یا منقار خود و خوردن آن . (فرهنگ
چریدنگاهلغتنامه دهخداچریدنگاه . [ چ َ دَ ] (اِ مرکب ) چراگاه . مرتع. جای چریدن ستوران . رجوع به چراگاه شود.
چریدنیلغتنامه دهخداچریدنی . [ چ َ دَ ] (ص لیاقت ) (از چریدن + ی لیاقت ) گیاه و علفی که لایق و قابل چریدن باشد. (ناظم الاطباء). سبزه و گیاهی که چریدن را شاید. رجوع به چریدن و چراندنی شود.
چریدهلغتنامه دهخداچریده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) چراشده . خورده شده . چرانیده شده . چرانده شده . گیاه و علفی که چرانده شده باشد. || چراکرده . چرانده . گیاه و علف خورده : چریده دیولاخ ، آکنده پ
ناچریدلغتنامه دهخداناچرید. [ چ َ ] (ن مف مرکب ) نچریده . ناچریده . چیزی نخورده . لب از غذا بسته . لب به آشامیدنی و خوردنی نزده : غریبان که بر شهر ما بگذریدچماننده پای و لبان ناچرید.فردوسی .