ژروززلغتنامه دهخداژروزز. [ ژِ زِ ] (اِخ ) ژان باتیست فرانسوا. نام ادیب فرانسوی . مولد ریمس بسال 1764 و وفات بسال 1830 م .
روزوشلغتنامه دهخداروزوش . [ وَ ] (ص مرکب ) روزمانند. روشن و زیبا چون روز : ای سرو غنچه لب ز گلستان کیستی وای ماه روزوش ز شبستان کیستی .خاقانی .
گرازشلغتنامه دهخداگرازش . [ گ ُ زِ ] (اِمص ) از گرازیدن . خرامیدن . عمل گرازیدن . رجوع به گرازیدن شود.
راجزلغتنامه دهخداراجز. [ ج ِ ] (اِخ ) از شاعران مشهور عرب بود که در روزگار ولیدبن عبدالملک (86 - 96 هَ . ق .) می زیست یاقوت درباره ٔ وی آرد: دکین بن رجاء الفقیمی راجز مشهور بر ولیدبن عبدالملک وارد شد، در حالی که برای رفتن بمس
راجزلغتنامه دهخداراجز. [ ج ِ ] (اِخ ) اسم یک کارخانه فرنگی است که بهترین چاقو و کارد و قیچی را میسازد. (فرهنگ نظام ). || چاقوی راجز؛ یا چاقویی که در کارخانه ٔ مذکور ساخته شده باشد.