کاجغریلغتنامه دهخداکاجغری . [ غ َ ] (اِخ ) ابوالفضل ادریس بن فلوح الحاج ، وی از محمدبن عبداﷲبن حسین روایت کند والمعی ازو روایت دارد. (انساب سمعانی ورق 470 ب ).
کاجغریلغتنامه دهخداکاجغری . [ غ َ ] (اِخ ) ابوالمظفر ابراهیم بن ابی ابراهیم ادیب ، وی از ابویعقوب یوسف بن عاصم روایت کند و المعی کاجغری از او سماع دارد. (انساب سمعانی ورق 470 الف ).
کاجغریلغتنامه دهخداکاجغری . [ غ َ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن یوسف البارانی . وی از ابوالحسن علی بن ابراهیم ادیب کاجری حدیث کند. (انساب سمعانی ورق 470 ب ).
کاجغریلغتنامه دهخداکاجغری . [ غ َ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن یوسف البهری . وی از ابوالطیب طاهربن حسین روایت دارد و المعی از او روایت کند. (انساب سمعانی ورق 470 الف ).
کاجغریلغتنامه دهخداکاجغری . [ غ َ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن ابراهیم الادیب الکاجغری ، محدث است و ابواسحاق ابراهیم بن یوسف بارانی کاجغری از وی حدیث کند. (انساب سمعانی ورق 470 ب ).
قوجغارلغتنامه دهخداقوجغار.(ترکی ، اِ) قوچ را گویند اعم از آنکه کوهی باشد یا غیرکوهی . (سنگلاخ ). رجوع به قُجْغار و قُچْقار شود.
کاشغریلغتنامه دهخداکاشغری . [ غ َ ] (ص نسبی ) کاجغری . (سمعانی ). منسوب است به کاشغر. رجوع به کاشغر شود : گوش تو سوی سماع و دست تو سوی شراب چشم تو سوی دو رخسار بت کاشغری . فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 400).