کارافزایلغتنامه دهخداکارافزای . [ اَ ] (نف مرکب ) کارافزا. کارفزا. زیادکننده ٔ کار. آنکه مشغولیت دیگری افزون کند : چون بود دولت تو روزافزون چه زیان از حسود کارافزای .انوری .
کارفزایلغتنامه دهخداکارفزای . [ ف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) کارافزا. زیادکننده ٔ کار. رجوع به کارافزا شود : گه مان بفزائید و گهی مان بستائیدبر خویشتن از خویش همی کارفزائید. ناصرخسرو.|| پرگو. مزاحم .
افزایلغتنامه دهخداافزای . [ اَ ] (نف مرخم ) افزا. افزاینده . فزاینده .چنانکه در روح افزای ، مهرافزای ، فرح افزای و جز آن .- رامش افزای ؛ افزاینده ٔ رامش . رجوع به افزا شود.- روح افزای ؛ فزاینده ٔ روح و جان . رجوع به افزا شود.- <span
روزافزونلغتنامه دهخداروزافزون . [ اَ / زَف ْ ] (نف مرکب ) چیزی که هر روز بیفزاید و ترقی کند. (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). مترقی . (یادداشت مؤلف ) : خرد و مردمیش روزافزون فضل و آزادگیش مادرزاد. فرخی .چ