کارملغتنامه دهخداکارم . [ رِ ] (اِخ ) ماری - انتوان . طباخ فرانسوی متولد در پاریس . مؤلف کتبی چند در هنر طباخی . (1784 - 1833).
کارمنییکلغتنامه دهخداکارمنییک . [ م َ ن ِ ی َ ک َ ] (اِخ ) موضعی در جنوب هند از سنکهت . (تحقیق ماللهند ص 154).
کارمانیولالغتنامه دهخداکارمانیولا. [ ی ُ ] (اِخ ) معروف به «فرانچسکو - بوسون » فرمانده سربازان مزدور ایطالیائی متولد در «کارمانیولا». وی به سال 1432 گردن زده شد.
کارمزدلغتنامه دهخداکارمزد. [ م ُ ] (اِ مرکب ) مزدی که برای کار دهند. اجرت . حق العمل . (فرهنگستان ).
قَاضِيَةَفرهنگ واژگان قرآنتمام کننده - به پايان رساننده ( وعبارت "يَا لَيْتَهَا کَانَتِ ﭐلْقَاضِيَةَ " يعني اي کاش کارم با همان مرگ اول به پايان رسيده بود)
دسملغتنامه دهخدادسم . [ دَ ] (ع اِ) کناره و طرف . گویند: أنا دسم الامر؛ یعنی بر کناره ٔ آن کارم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
الحمدللـهفرهنگ فارسی عمیدشکر خدا را؛ سپاس خدا را. Δ در مقام شکرگزاری گفته میشود: ◻︎ عیشم مدام است از لعل دلخواه / کارم بهکام است الحمدللّه (حافظ: ۸۳۴).
هاریسیدنلغتنامه دهخداهاریسیدن . [ دَ ] (مص ) رجوع به ها گرفتن شود. (یادداشت مؤلف ).- امثال :هاریسم واریسم ، خواجه به دروازه رسید کارم بجایی نرسید . (یادداشت مؤلف ).
کارمنییکلغتنامه دهخداکارمنییک . [ م َ ن ِ ی َ ک َ ] (اِخ ) موضعی در جنوب هند از سنکهت . (تحقیق ماللهند ص 154).
کارمانیولالغتنامه دهخداکارمانیولا. [ ی ُ ] (اِخ ) معروف به «فرانچسکو - بوسون » فرمانده سربازان مزدور ایطالیائی متولد در «کارمانیولا». وی به سال 1432 گردن زده شد.
کارمزدلغتنامه دهخداکارمزد. [ م ُ ] (اِ مرکب ) مزدی که برای کار دهند. اجرت . حق العمل . (فرهنگستان ).
ابوالمکارملغتنامه دهخداابوالمکارم . [ اَ بُل ْ م َ رِ ] (اِخ ) رکن الدین . رجوع به رکن الدین ... شود.
متکارملغتنامه دهخدامتکارم . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) دارای عزت و با احترام . || پاکدامن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تکارم شود.