لغتنامه دهخدا
دوربینی . (حامص مرکب ) صفت و حالت دوربین . دیدن موجودات از فاصله ٔ دور. دیدن دور بهتر از نزدیک . || مآل اندیشی و عاقبت اندیشی و بصیرت .(ناظم الاطباء). صفت و حالت دوراندیش . دوراندیشی . آخربینی . تدبیر درکارها. (یادداشت مؤلف ) : تو از شهامت و کیاست