کاروگ بذلغتنامه دهخداکاروگ بذ. [ ب َ ] (اِ) کروگبد. رئیس کارگران سلطنتی به عصر ساسانیان . رجوع به کروگبذ و تاریخ تمدن ایران ساسانی تألیف سعید نفیسی ج 1 ص 288 شود.
بار حجمکرایهmeasurement rated cargoواژههای مصوب فرهنگستانباری که کرایۀ فرست آن را براساس حجم اشغالشده محاسبه میکنند
کاروژلغتنامه دهخداکاروژ. (اِخ ) شهری از سوئیس کمون «ژنو» در ساحل «ارو» . دارای 7900 تن سکنه است . صنایع آن ساعت سازی و فلزکاریست .
بی کارپویلغتنامه دهخدابی کارپوی . (نف مرکب ) که بیکار راه رود. که بی شغل بسر برد. که به کار تن درندهد : نه دوروی باید نه پیکارجوی نه بی دوست از دل نه بی کارپوی .(گرشاسبنامه ).